-
بیمار
یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 21:25
باید چیزی از دوست داشتن من در تو باشد. چیزی که نشان بدهد من در تو زنده ام. من در تو نشست کرده ام. من در تو رسوب کرده ام.اصلا مگر بی رد پا گذاشتن در کسی می شود مدعی شد دوست داشتنی در کار است؟ همانطور که دوست داشتن تو در رگ و پی من رسوب کرده و تمام لحظه هام را، تمام بندهای تنم را، تمام سلول های مغزم را به خودش...
-
آشفته
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:54
چندسال قبل که کتاب شعرم درآمد،دخترهای مدرسه ازم گرفتند و بردند خانه هاشان. کیف و لذت اولین کتاب یک طرف، اشتیاق اینکه از بین این دخترها اهالی شعر و شاعرانگی را کشف کنم یک طرف. فردای روزی که کتابها را بردند از هرکدام شان پرسیدم دوست داشتی؟ یا: نظرت چی بود؟ یکی شان گفت: مامانم هم خوند. گفت خانوم تون چقدر آشفته ست. فکر...
-
گوگل
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:53
میگه بیا فارسی کار کنیم. سوالات دستور و آرایه و ... رو ترکیب می کنه، میده به سامانه، می شینیم به حل کردن و توضیح دادن. یک سوال ضمیرهای گسسته و پیوسته رو به ترتیب نقش می خواد. ضمیر گسسته و پیوسته رو دارم توضیح میدم که توی گوگل میزنه: ضمیر گسسته و پیوسته. میگم دارم برات توضیح میدم. میگه عه حواسم نبود. گوگل هم توضیحشو...
-
ماییم و نوای بی مکانی
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:52
بساطم رو روی میز مطبخ پهن کردم. جهت مراقبت و توجه ویژه،یه پارچه زیر لپ تاپ انداختم که لک یا چربی احتمالی از رومیزی به لپ تاپ منتقل نشه. دوخط تایپ کردم.هوا گرم بود. پنجره تا منتهی الیه باز. نسیم کم زور بازیگوشی می کرد و خنک نمی کرد. موهام فرفری و آماده عرق ریزان ، کلمه ها فراری، یهو یکی اومد جعبه ابزارش رو گذاشت روی...
-
قصه های پارک
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:51
حالا که پر از کلمه ام و امکان ثبتش در محل مناسب نیست، بذارین خرج اینجا بکنم. یک پارکبان جوان و مست و ملنگ توی پارک هست که بارها دیدم روی چمن دراز کشیده و ز غوغای جهان فارغ طور، یا دستش توی بینی شه یا چشماشو بسته. امروز صبح روی شکم دراز کشیده بود و با چشمای بسته ، انگشتش توی بینی می چرخید و ... جاروش هم کنارش روی چمن....
-
صدا
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:50
دیروز صدای مامان رو به وضوح شنیدم که صدام کرد و چیزی گفت. برنگشتم سمت صدا. می دونستم #مامان دیگه نیست. ولی کیف کردم که صداش رو با این کیفیت و زنده شنیدم. گفتم بذار فکر کنم اومده اینجا به من سربزنه. گاهی با خودم این بازی ناجوانمردانه رو انجاممیدم. سعی می کنم صدای #بابا و #مامان رو توی سرم زنده کنم. و انجاممیشه....
-
اسمت چیه؟
شنبه 4 اردیبهشت 1400 09:48
مردها بدجوری ازش می ترسن. مردهای خودم رو می گم. یکی شون میگه :بیمارستان بودی،اومدم برم باگت بخرم، این داشت از جلوی در رد می شد. به فاصله هفت هشت قدم جلوتر از من بود. هی بر می گشت فحش های ناجور می داد می گفت دنبال من نیا. یکی توی پارک از دالانی که این نزدیکش خوابیده رد نمیشه. میگه: وحشیه.یهو شروع می کنه به فحش دادن....
-
جدید
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 18:17
خدارو هزار مرتبه، اصلا هزارهزارهزار مرتبه شکر. دردهای کشنده رفتن پی کارشون. اینهایی که باقی مونده قابل تحمل هستن. تجربه ی حالات جدید بیولوژیکی و کنار اومدن باهاش رو دارم تمرین می کنم. گاهی افسرده م می کنه که چرا زودتر رفتم به استقبال پیری ، گاهی عاقلانه خودم رو آروم می کنم که کارِ شدنی رو بایست می کردی. غرق عرق سرد و...
-
بی مکان
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 18:13
امروز که به حول و قوه ی الهی پسربزرگه از ساعت ش و نیم صبح تا غروب خوابیده، این مبل پذیرایی از اشغال غاصبانه ش دراومده و من تونستم نیمساعتی در تنها مکان باقی مانده برای نشستن و نوشتن، مستقر بشم. که البته بیدار شد و اومد کلی حرف فلسفی زد و خاطره تعریف کرد و در نهایت گفت: نیمساعت هم برای بچه ت وقت بذار. به هردوشون میگم...
-
کنترل کبد چرب با نی نی ها
چهارشنبه 25 فروردین 1400 20:38
مرد خیلی جوان و دختر خیلی جوان تر به زن آنطرف شیشه گفتند: ده روز قبل گفتن قلبش تشکیل نشده. ده روز بعد بیا. الان اومدیم. مرد عصبی بود. سلطه گر، توی دست و پای بیمارها می لولید تا همسر باردارش زودتر پذیرش شود و بروند برای سونوی جنین که صدای قلبش را بشنوند. جلوی باجه ی صندوق، آمد توی دست و پای من. جلوی آب سردکن بخش سونو،...
-
شورای نرخ گذاری
سهشنبه 24 فروردین 1400 22:11
قاشق و چنگال، هرکدام ۵۰۰ تومن بشقاب و لیوان هرعدد ۱۰۰۰ تومن قابلمه و ماهیتابه ۱۰۰۰۰ تومن اجاق گاز ۳۰۰۰۰ تومن جاروبرقی ۳۰۰۰۰ تومن نرخ گذاری پسرک برای انجام کارهای خونه در شرایط اضطراری مثل بیماری مامان و اومدن مهمون و غیره.
-
ناله
جمعه 20 فروردین 1400 22:49
از اینی که هستم متنفرم. نگاه می کنمش که ... نه. که ندارد. به او حرفی نمی زنم.نخواهم زد. کاش هرچیزی که قرار است سر آدم بیاید یکهو و یکباره بیاید و خلاص. کاش یکی یکی پشت هم و با فاصله های غیرقابل پیش بینی نیایند و این زمان انتظار کشنده، دیوانه ات نکند از فکر و خیال. چطوری بنویسم که بچه ها نخوانند،او نخواند،بقیه نخوانند...
-
گوشی مال کیه؟
سهشنبه 17 فروردین 1400 23:16
نیما به پدرش گفت: بابا گوشی قشنگه ت رو ببر. می خوام برات طنز بفرستم. ببر. آقای پدرش گفت:نه نمی برم. دفعه قبل که بردم ص همه ش می گفت " گوشی رو بذار روی میز. الان خرابش می کنی. دست نزن. خراب میشه." فکر می کرده آقای همسر بچه کوچولوست یا گوشی مال خودشه و اون داره خرابش می کنه. خیلی خندیدیم. * قبل عید پرستار ص...
-
یکی بده، چهارتا ببر
سهشنبه 17 فروردین 1400 23:08
فکر می کنم از نظر روحی آمادگی ورود به عالم اعتیاد بسیار شدید و وخیم رو دارم. دست و پاهام اونقدر درد می کنه و دردش اونقدر وحشیانه ست که تمام شب رو ناله می کنم و بدم میاد از خودم که مثل پیرزنها داره نک و نال می کنم از درد جسمی. این بود آرمان های ما عزیزم؟ قرار بود من جراحی کنم، برش دارم بره و من هم از دردهاش راحت بشم....
-
گره
جمعه 13 فروردین 1400 19:43
هر سلامی دریچه را باز نمی کند. بخدا که نمی کند. ریسمان پاره شده، بیشتر از آنکه گره خورده، آدمها را نزدیکترکند، ترس و بیم دوباره پاره شدن به دل آدم می اندازد. سلام بی علیک. سلام بی ... تمام شو. بگذار فراموشت کنم.
-
نهنگم
جمعه 13 فروردین 1400 19:41
چرا اینها را نوشتم؟ چرا اینقدر خودم را عریان کردم؟ چرا حالا که ناچارم به مرور کردن و بازخوانی، اینقدر بهم می ریزم؟ مگر همه ی اینها من نیستم؟ مگر ما نیستیم؟ دیدن من و ما از وجهی دیگر چقدر پریشانی دارد مگر؟ به رویا گفتم چندبار خواب نوزاد دیدم. دوبار خودم زاییده بودم و یکبار مال یکی بود که یادم نیست خواهرم بود یا دوستم....
-
سقوط
جمعه 13 فروردین 1400 16:39
امروز پر از گریه ام. دلتنگم؟ نمی دانم؟ پریشانم؟ بله هستم. ویرانم؟ بله هستم. زیر سایه ی راه راه درخت چنار عظیمی دراز کشیدم و به آبی آسمان و پنبه ی ابرها از لابلای شاخه های تازه سبز شده و برگهای جوان درخت، نگاه کردم و دلم خواست های های گریه کنم. چندروز قبل به رویا گفته بودم احساس پیری مفرط می کنم. امروز صبح در نزدیک...
-
نتیجه
چهارشنبه 11 فروردین 1400 20:00
یکی اون موقع که هنوز شروع نکردی و نمی دونی ته ش چی میشه و هی دل نگرونی و فکری هستی و کفری میشی که ( نکنه اصلا نشه. نکنه خوب پیش نره. نکنه خراب بشه. نکنه گند بزنم). یکی اونجا که تموم شده و می بینی شدنش که شده. خوب نشده ولی. خراب هم شده. گند هم زدی. کاش توی هردو موقعیت لال بشیم، کر بشیم، فلج بشیم، اما کور نشیم. ولی کور...
-
سلام مشوق
سهشنبه 10 فروردین 1400 21:21
نخ های گلدوزی رو بالا پایین می کردم. میگه: کی تموم میشه این یکی؟ میگم: نمی دونم. هنوز دوختنش رو شروع نکردم. میگه: خب اگه شروع کنی چی؟ چقدر؟ یک ماه؟ دوماه؟ میگم: اگه دست بگیرمش و مرتب بدوزم، کمتر از یکماه. میگه: حتما بعدی هم می خوای یکی دیگه شروع کنی. میگم: آره.حتما. خیلی وقته براش برنامه دارم. بلافاصله شروعش می کنم....
-
کی بودی؟
سهشنبه 10 فروردین 1400 21:17
در خصوص آزاده نامداری واکنش هایی از آدمهایی که فکر می کردم می شناسم شون می بینم که واقعا جل الخالق. آدم شک می کنه که دم شون به کجاها وصله. یه طوری وارد سیستم ماله کشی و شستشوی ذهنی مردم شدن که آدم میگه خاک بر فرق سرت که فکر می کردی اندیشه برای این آدمها مهمه. اندیشه چیه؟ نرخ نون امروز چنده؟
-
خواب ندارم
سهشنبه 10 فروردین 1400 09:20
دور نیست. نزدیک هم نه چنان. می بینمش. به حد کفایت. هنوز پارس نمی کند. هیبتی نشان می دهد و دُم زنان رد می شود. قرص شبانه یکی درمیان شد. دو تا درمیان شد. سه تا درمیان شد. خواب نمی آید. می رود. تا خود صبح، تا سپیدی روز، بال بال می زنم برای نیمساعت خواب عمیق. بدنم هشیار است به عمیق شدن خواب. تا بخواهم که غرق شوم در خلسه ی...
-
بشین سر جات
شنبه 7 فروردین 1400 20:54
ظاهرا همه بجز خانواده ی ما رفتن سفر. به تمام نقاط ایران. ساختمان که کاملا خالیه. دوست و آشنا و فامیل هم طبق روایت استوری ها و پستهاشون مشغول جوج و نوشابه در جاده شمال و جنگل های مکان مذکور از کرانه ی شرقی تا غربی دریای خزر می باشند. آخ چقدر دلم هوای سفر داره. دلم جاده می خواد . گنبد می خواد. مامان و بابا می خواد. خونه...
-
صد
شنبه 7 فروردین 1400 20:51
ص چندبار گفته ( من صد سالمه ). سبب خنده ی پرستار و بقیه ای که براشون تعریف می کنه شده. دیشب به آقای همسر گفته: من دیگه صد سالم پر شده. به من گفته بیشتر از صد سال نباید عمر کنم. ازش پرسیده کی بهت گفته. جواب نداده. قبل از گفته بود تازه چهل سالم شده. یکبار هم پنجاه ساله. اما روی این عدد صد تاکید داره انگار.هفتاد و سه...
-
پیاده
شنبه 7 فروردین 1400 18:40
کرامت به ظاهر اهل اندیشه و بینش است. در دانشگاه تهران درس می خواند و پیرو یا فریب خورده ی گروه های سیاسی پیش و اوایل انقلاب است.اما از مدارا و رحم انسانی هیچ سرش نمی شود. بددلی و شکاک بودنش ،انیس را پشت در بسته ی اتاق به قضای حاجت روی قابلمه ی مسی ناچار کرده و بد دهنی و دست بزن داشتنش با آنچه می خواهد از آرمان انقلابی...
-
سوزن
پنجشنبه 5 فروردین 1400 11:01
کی آن ور دنیا یک سوزن گرفته دستش و هی دارد توی تن عروسک پارچه ای فرو می کند و اسم مرا بر زبان می آورد؟ چرا مدام تن و روحم سوزن سوزن می شود؟ چرا نمی توانم مثل یک عروسک پلاستیکی، خشک و سفت سرجایم بایستم؟ چرا مدام مثل عروسک های پارچه ای گنده و بی قواره، سر و گردنم آویزان است روی تنم؟ بخشی از قصه ی نهنگ ها
-
همه می میرند
پنجشنبه 5 فروردین 1400 10:54
فوسکا قرن ها زندگی کرده، شصت سال به خواب فرورفته و سپس بیدارشده و در جایی که ما از چشم رژین پیدایش کرده ایم، بیهودگی جاودانگی را از آغاز تا همان لحظه روایت می کند. زندگی ابدی و نامیرایی از آرزوهای دیرین بشر است. از افسانه های کهنِ آبتنی کردن در چشمه ی آب حیات ، عمر طولانی نوح نبی، آرزو و دعا برای طول عم تا تلاش برای...
-
شبیه تولد
پنجشنبه 5 فروردین 1400 01:55
بحران ورود به چهل و پنج سالگیه یا تنهایی این چند وقت یا دردهای عجیب و غریب که هنوز یکی نرفته،جدیده التماس دعا داره یا عود افسردگی بخاطر کم کردن قرص ها یا هرچی، امروز که تولدم بود، بغض داشتم. از صبح ناخوش احوال بودم.بسیار ناخوش.هجوم درد و علایم بالینی غریبی که شبیه جون دادن بود. مهمون اومد و با مرور برخی چیزها نم اشک...
-
سال نو مبارک
دوشنبه 2 فروردین 1400 17:36
سلام و ارادت سال نو مبارک آرزو می کنم سال شیک و خوشگلی که رقم هاش قشنگه و خودش نمی دونم چطوری خواهد بود، برای همه سالی پربرکت، سرشار از دلخوشی و دلگرمی و سلامتی باشه. مخصوصا سلامتی که هیچی به گرد پاش نمی رسه. بعد از یکماه و چند روز، نشستم پشت لپ تاپ و عرق ریزون و با احساس ضعف( واقعا ضعف و سرگیجه دارم. نمی دونستم نشستن...
-
منتفی
سهشنبه 26 اسفند 1399 13:21
بحمدلله جراحی منتفی شد. یه یک کیسه دارو و شربت و پماد و قرص و ... برگشتم خونه. آقای همسر میگه دکترجان،نسخه هات قلابیه. تا هرچی میشه فورا تشخیص جراحی میدی. والله بالله من تشخیص ندادم. اون یکی دکتر گفت خوب نشدم برم پیش جراح. جراح هم اسفند دود نمی کنه برات که. جراحی می کنه. می بره ، میندازه دور. این دکتر هم خیلی راحت می...
-
ژله
یکشنبه 24 اسفند 1399 22:44
باز امشب حالم بهتره بیام برم در پوستین خلق و ابراز فرشتگی کنم. یه وقتی برای کسانی پرپر می زدم که هرچی می نویسن با اشتیاق بخونم و کیف کنم. اصولا همین مدلی ام. بشدت هیجانی و احساساتی. گاه به خودشون هم گفتم که چقدر کلماتشون رو دوست دارم. مدتیه که دلزده شدم از هرکی و هرچی. وقتی زیرپوست حرفاشون زیرآبزنی هم صنفهاشون و تهدید...