پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شاوب لورنس

تابستان نود و شش عید فطر، یک روز مانده به اینکه آلوی گنده  ی توی سینه ،جلو آینه پیداش بشود،برایم تعریف می کردند و من تند تند یادداشت برمی داشتم. مامان گفت تلویزیون شابلورنس. من هم نوشتم شابلورنس.

پاییز رفته بودم که ...بابا هم آره. یک عالمه شن ریزه داشت بجای آلوی درشت.

چقدر حرف زدیم. چقدر یادداشت کردم. چقدر ...

فروردین نود و نه، شروع کردم به ساختن. کی شد که رسیدم به شابلورنس...خیلی یادم نیست.

دیروز تصویر یک تبلیغ خیلی قدیمی را دیدم. نوشته بود تلویزیون شاوب لورنس چشم را خسته نمی کند.

شابلورنس متن را ادیت می کنم اما در خاطره هام ، ته ذهنم ، همیشه یک شابلورنس روشن است که چشم را  خسته نمی کند.



Facebook

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.