پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کارآفرین کی بودی تو

زدم توی کار بوک مارکهای پارچه ای .گلدوزی می کنم. دلم نمیاد بدمشون به کسی.

سری اول یک روزه تموم شد.چند نفر دوتا دوتا خریدن.  ببینم این سری دومیه چطوری استقابل میشه.


الان حس تاجری رو دارم که جنسهاش با کشتی از چین داره میاد

تو لنگه نداری عزیزم!

یکی نیست بگه مگه مجبوری وقتی به تیپ و تار هم زدین و قهرین بشینی کتاب اضطراب من رو بخونی و زیر جمله های خاصش خط بکشی و های های گریه کنی و زار بزنی و خفه بشی از گریه؟

یهودی و مسیحی و مسلمون نداره بخدا. گِل همه رو از یکجا برداشته خدا. زنها جدا. مردها جدا.

وگرنه چرا باید مرد یهودی عین شوهر من رفتار کنه و همون حرفها رو بزنه و زنه هم همون فکر ها رو توی سرش قل قل بجوشونه؟ ها؟؟

جالبه که ما آشتی کردیم. آخر کتاب هم اینها آشتی کردن.

ایشششششش.

عشق هم عشق های اسکارلتی

پیام یکی از خواننده های اینجا منو یاد چیزی انداخت. ایشون نوشتن بعد از سالها عشق در زمان وبا رو خوندن و پروانه ای شدن.

حالا من بربادرفته رو دوبار خوندم. بار دوم باردار بودم و بهم ریختگی هورمونها به اندازه ی کافی حالم رو دگرگون کرده بود. عاشقی های اسکارلت و دیوانگی هاش هم مزید برعلت شد و در تمام هفته ای که برباد رفته و ادامه ش (اسکارلت) رو می خوندم زار می زدم و گریه می کردم که چرا من با عشقی آتشین ازدواج نکردم و ازدواجم سنتی بود. چرا نباید یک عشق پر از فراز و فرود و پر از دردسر و جنگ و صلح می داشتم.

جدی بودم ها... کاملا حس می کردم یک خلا خیلی بزرگ در زندگیم هست که از این عشق ها تجربه نکردم.

یکی نبود بگه زن بشین زندگیت رو بکن.

اینی هم که همه چی توی دلم بود و حرفی نمی زدم ازش بی تاثیر نبود در نبود ناصح مشفق.

روستای محو شده

ناگهان موتور ماشین ها از کار می افتند و از شعاعی فرضی دور یک بخش روستایی به بعد نه می توان با ماشین رانندگی کرد نه از اینترنت برخوردار بود و نه تلفن زد. ارتباطهای مخابراتی محدود به تلفن داخلی ست و حتی پای پیاده هم نمی توان به جاده زد زیر پس از ساعتهای طولانی چیزی جز جاده ی متروکه و بی انتها پیش روی آدمیزاد نیست.

این حکایت روستایی با سه هزار سکنه است که در سال دوهزار و دوازده دچار محوشدگی شده. مردم از بیرون خبر ندارند و نمی دانند بیرونی ها نیز از وضعیت انها مطلعند یا نه.

محصور بودن در یک جغرافیا سبب تغییراتی می شود که تا دچارش نباشی نمی توانی پیش بینی اش کنی. ناچاری نیازهای اولیه ات را برطرف کنی. نیازهای ثانویه را به چیزهای دیگر بدل کنی. شکل های جدیدی از زیستن را تجربه کنی و سرشار از خشم باشی برای اتفاقی که در افتادنش نقشی نداشته ای. اینجاست که آزمندی و طمع ورزی تظاهرات بیرونی پیدا می کند. اگر توانگری، تولید کننده ای یا مهارتی داری ضرورتی نمی بینی که داشته هایت را رایگان در اختیار نیازمندان بگذاری. حکومتی کوچک تشکیل داده و دیگران به به کار می گیری تا در برابر تکه ای نان و لیوانی آب و قهوه برایت شبانه روزی بیگاری کنند و چه اهمیت دارد که تعداد زیادی از مردم چندان اهل هنر و مهارت های مورد نظر تو نیستند و از گرسنگی خواهند مرد.

روستای محدو شده

برنار کی رینی

نشرنو

-همذات پنداری به مردم این روستا برای ما ایرانی ها که بارها قطعی اینترنت و دور افتادن از کل جهان را تجربه کرده و خواهیم کرد کار بسیار آسانی است.

-احتکار، گرانی، قحطی، فرصت طلبی در دوران اضطرار چیز جدیدی نیست. در همه جای دنیا طالبان و عاملانی دارد.

-خدا کند فرجام همه ی محدودیت ها به نور و روشنایی ختم شود.گرچه که آرزویی محال است.


دانلود و خرید کتاب روستای محو شده | برنار کی‌رینی | طاقچه

عشق ممنوعه

نیجریه در بحبوحه ی جنگهای داخلی و قبیله ای در کنار جنگ گروه ها با دولت مرکزی، بخش سنتی و کهنه ای دارد که درگیر قواعد و سنن غیرانسانی است. خرید و فروش دختران تازه بالغ به مردان سن و سال دار در ازای تسویه ی قرض و دِین والدین، کشتن دختران متمرد از این قوانین در جای جای داستان این کتاب نمایان است.

قصه ی پسرهفده ساله ی نقاشی را می خوانیم که استعداد شگفت انگیزی در تصویرسازی و اجرای آن دارد و عشق ممنوعه ای در محیط کوچک محل زندگی اش تجربه می کند. در کنار این کشش و میل، ارتباطات افسارگسیخته ی دیگر اهالی را نیز شاهدیم.

فساد سیستم اداری در شرکتی کوچک تا کشوری بزرگ کاملا مشهود است. نقاشی ها را به بهانه ی نمایش ناامیدی و وخامت اوضاع کشور مصادره می کنند.برای استخدام افراد نزدیک به مدیران، کارگران را به بهانه های جزیی اخراج می کنند.عکاس خبرنگار را کتک می زنند و بی عدالتی در پستوهای تاریک و خالی خانه ها ادامه دارد.

ماموران محافظ هر قبیله در شب ناامن مسافران عبوری را با گلوله می زنند و دخترکان نوجوان به جرم سرزندگی و شادابی و خندیدن زیرمشت و لگد شوهر پیر و بی حوصله جان می دهند.

شباهت ساختاری فرهنگهای سنتی در تعصب و مجازات و بی عدالتی، لزوم رشد فرهنگی و آموزش حقوق انسانی به تمام اتباع یک کشور را گوشزد می کند.همچنان  در عصر حاضر هنوز شاهد فعالیت آزادنه ی بوکو حرام و کشتار دخترکان بی گناه در این بخش از قاره ی آفریقا هستیم.

عشق ممنوعه

بن اکری

نشر البرز

-کتاب را بیست سال پیش خریدم و سه بار سراغش رفتم و نشد که بخوانم.

-اگر پیدایش کردید از خواندنش دریغ نکنید.


کتاب خوون - عشق ممنوعه


عشق کیلویی چند؟

گاهی برای تجدید قوا و به دست آوردن روحیه ی لطیف و غرق شدن در دیوانگی ها و خل بازی های زوج های هنوز به هم نپیوسته، کتاب عاشقانه می خونم.

شاید من پوست کلفت و سخت شدم که دیگه اثری در روح و روانم نمیذاره و پروانه ای نمیشم.

بگذریم که هر کتابی هم قوی نیست که جذبت کنه.

مردن کار سختی است

آخرین وصیت عبداللطیف در بستر مرگ سبب همراهی حسین، بلبل و فاطمه-سه فرزند  او-است. جنگهای داخلی سوریه از طرفی یا حکومت مرکزی و از طرفی با گروه های منطقه ای و از سمتی با داعش، مسیرهای تردد را به هزارتویی خوفناک مبدل کرده. هر ایست بازرسی قوانین خودش را دارد و کوچکترین حرکت یا نشانه ای که باب میل دیگری نباشد اعدام انقلابی در پی دارد.

جنازه در حال تغییر شکل و متلاشی شدن است و گذشته ی خواهر و دو برادر در سکوتی زهرآلود مرور می شود.دلخوری، عصیانگری، انفعال و کمبودهایی که از کودکی و نوجوانی با خود آورده اند اکنون در زمانه ای که شفقت و رحم از آدمیزاد دور شده و هرکس در پی نجات جان خود، دست به هرکاری می زند، جمعیت کوچکی را در مینی بوس تشکیل داده که در عین نزدیکی و همخونی، فاصله های عمیقی با هم دارند.

داستان از لحاظ توقف در بازه ی زمانی خاص حائز اهمیت است. شرح ویرانی و تخریب شهرها و روستاها، تغییر مرام و مسلک همسایگان و هموطنان دیروز به دشمنان خونی امروز بعلت تفاوت دیدگاه سیاسی، نمایش تصویر مردمان مبهوت و متحیری که کل خانواده یا خاندان از دست داده اند، وجه سیاه و نکبت جنگ را نشان می دهد.

پرداختن به روحیات و شخصیت کاراکترهای داستان در طی مرور کودکی و جوانی و سالمندی، قصه را پیش می برد تا خواننده از تصور قهرمان پروری و مقدس مآبی گری در جنگ دور شود و تلنگری باشد برای اینکه بدانیم در تباهی و تاریکی های جمعی، سرنوشت با همگان یک بازی واحد را انجام می دهد.

مردن کار سختی است

خالد خلیفه

نشرثالث

-شکل و تشریح تغییرات جنازه و تبدیل شدنش به خانه ی لاروهای خزنده که روی تن و بدن فرزندان راه می رود در عین اینکه هنوز دلخوری ها و خشم از پدر باقی است، از آدمیزاد موجود مهیبی نشان می دهد.

-عشق آن نجات دهنده ی خیال انگیز آدمی از ناامیدی ها و سیاهی هاست.اما یا به دست نمی آید یا دیر و ناکارآمد است.

-نام نبردن مستقیم نویسنده از داعش، بشار اسد، ایران و ... سانسور و بیم حاکم را تصریح می کند.

-در مورد جنگهای داخلی در کشورهای عربی کمتر خوانده ام. این سومین کتاب بود .



مردن کار سختی است

تقصیر توئه

متنفرم از وضعیتی که کسی باعث بشه احساس ناکافی بودن، ناقص بودن، مقصر بودن، کوفت بودن بکنی.

اصلا چه تقصیری چه کوفتی؟

خبرخبر

اخبار رسانه‌ی میلی رو دیدین؟ از سرتاسر دنیا فقط سیل و گردباد و جنگ و کشتار و بدبختی و بیچارگی رو خبررسانی می‌کنن مبادا مردم ایران بفهمن بقیه‌ی دنیا حالشون خوبه و خوش و خرم زندگی می‌کنن و یه وقت دلشون نخواد.

( در یکی از درسهای ادبیات دوم دبیرستان شعری سیاسی از محمود دوریش بود. در شعر از کشتزارهای سرسبز فلسطین و باغات زیتون و رقص دبکه گفته بود. دخترها باور نمی‌کردن این فلسطین  همون فلسطینی باشه که اخبار ایران نشونش میده) 

حالا ایران‌اینترنشنال طوری از ریز جزییات محلات بالا و پایین شهرهای دور و ناشناس ایران همون اخبار بدبختی و فلاکت و رانش و فرونشستن زمین و سیلاب و تگرگ و قمه کشی و دخترکشی و ... خبر میده که گویا قراره بهش جایزه پولیتزر بدن از میزان تزریق حس بی‌پناهی و بی‌کسی به کالبد مرده‌ی مردم داخل ایران. 


مخالف خبررسانی و آگاهی دادن نیستم. اما بوی نفرت‌انگیز سیاست از هردو به مشام عالم رسیده و قابل انکار نیست.

تنها تفاوتش مجری‌هاشن. مجری‌های بیست و سی محجبه‌ان و مجری‌های ایران‌اینترنشنال دامن رنگی دارن.

زوربای یونانی

زوربا پیرمرد لولی وشی است که در کنار مردجوان داستان، چگونگی بهره مند شدن از زندگانی و نعمات آن را مدام به او گوشزد می کند و تلاش دارد به او بیاموزد که هدف از خلقت فقط لذت بردن و تمتع جستن است و بس.

مردجوان موش کاغذخواری است که فقط می خواند و می نویسد و در مقابل وسوسه ها بشدت خوددار و سخت است.تقابل زوربا و مرد جوان در برخورد با آدمها و شرایط، تصاویر فرحبخشی از چرایی و چگونگی فلسفه ی حیات در لفافه ی طنز می سازد.

بناست که مردجوان با قدرت روحی، خودش را به دوست سفرکرده اش نزدیک کند و احوالات او را دریابد اما در واقع این زورباست که پیوند روحی عمیقی با او ایجاد کرده.

زوربا کشیشان، خدا، زنان ، ناسیونالیسم و هرچیزی را که توسط انسان دارای شرط و شروط عرفی شده به استهزا می گیرد و با منطق خوشباشی و غنیمت شماری فرصت، همه را نقد می کند و زیر سوال می برد. او خود را محق می داند برای شاد زیستن، رقصیدن، لذت بردن و هرکه و هرچه را که مانعی برایش ایجاد کند نفی می کند.

زوربا چرندیاتی که در کتابها نوشته شده را به ارزنی نمی خرد، او باید زندگی را لمس کند و به تجربه ی خویش بفهمد.

اندیشه ی خیامی ( برخیز و مخور غم جهان گذران/بنشین د ودمی به شادمانی گذران) محور اصلی زندگی زورباست. او در جنگهای بسیاری شرکت کرده، آدم کشته، ازدواج کرده. فرزند دارد.اما هیچ کدام از اینها روح او را در بند نکشیده و باعث نشده غم نان و ترس وجدان داشته باشد. نوعی زندگی رها و آزاد حیوانی توام با تظاهرات انسانی در زوربا مشهود است.

زوربا زنان را در ذهن و افکارش محترم و ارزشمند نمی داند. حرفهایش زن ستیزانه است.اما در واقعیت نفسش به نفس زنان بند است و بی آنان نمی تواند زندگی را تاب بیاورد و تا آخرین دم حیات از آنان کام می گیرد.

 

زوربای یونانی

نیکوس کازانتزاکیس

انتشارات خوارزمی

-خواندنش لذت زیادی داشت.

- پیرپری دریایی و سایر صفاتی که مردم را به آن می نامید طنز کشنده ای داشت.

-مسایل دشوار هستی شناسی و چرایی آفرینش از زبان زوربای ساده دل به شکلی باورنکردنی جذاب است.


کتاب زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس - خوارزمی/انتشارات آگاه