یکشنبه رفتیم یوسفآباد دکتر. وسط حرفهام با دکتر، موشکبارون شروع شد. برگشتنا خیابونهای دور و بر رو بشدت میزدن. ستونهای دود و سر و صدای بمب و پدافند ترسناک بود.
بچه گفت: گفتن اگه توی خیابون سرباز اسراییلی دیدین حتما به اطلاعات خبر بدین.
گفتم: من خبر نمیدم. میبرمش خونه، بهش قورمه سبزی و قیمه میدم کوفت کنه، تا آخر عمرش هم بهش نمیگمجنگتموم شده. بذار همونطوری توی ترس و بیم دستگیر شدن بمونه. حالا اگه پول مول هم داشن ازش میگیرم.