پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ایرانی صداقت پیشه

یکشنبه رفتیم  یوسف‌آباد دکتر. وسط حرفهام با دکتر، موشکبارون شروع شد.  برگشتنا خیابونهای دور و بر رو بشدت میزدن. ستونهای دود و سر و صدای بمب و پدافند ترسناک بود.

بچه گفت: گفتن اگه توی خیابون سرباز اسراییلی دیدین حتما  به اطلاعات خبر بدین.

گفتم: من خبر نمیدم. می‌برمش خونه،  بهش قورمه سبزی و قیمه میدم کوفت کنه، تا آخر عمرش هم بهش نمیگم‌جنگ‌تموم شده. بذار همونطوری توی ترس و بیم دستگیر شدن بمونه.  حالا اگه پول مول هم داشن ازش می‌گیرم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد