پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آبلوموف

آبلومویسم در سرتاسر جهان شناخته شده و نیازی به تشریح چرایی این نامگذاری نیست. ترجیح می دهم  در این یادداشت به ویژگیهای خود آبلوموف بپردازم.

جوان سی ساله ی رقت انگیز داستان گنچارف، پیشاپیش می داند مورد توجه هیچ زنی قرار نمی گیرد، می داند دوستانش مدام در حال کلاهبرداری و خالی کردن جیبش هستند، می داند دهقانش راست نمی گوید، اما در توانش نیست که علیه آنها بشورد و زمام امور خویش را خود به دست گیرد. هرازگاهی شتولتس به او سر می زند و مفر کوچکی نشانش می دهد. برایش همدم و انگیزه جور می کند ، به امور دهات ایلیا سر و سامان می بخشد و با اصرارهای پشت سر هم می خواهد او را از رختخواب جدا کرده و وارد زندگی روزمره نماید. اما ابلوموف نمی تواند. این ناتوانی به وضوح در جزییاتی که نویسنده از او به خواننده نشان می دهد، قابل دریافت و درک است. او آدم سر و کله زدن به دیگران نیست. او ترجیح می دهد تا خرخره سرش کلاه بگذارند تا اینکه بخواهد زحمت سفر به خود داده و راهی روستاهای موروثی اش شود. آبلوموف بیشتر از آنکه مستحق نفرت و اشمئزار باشد، رقت انگیز و قابل دلسوزی و شفقت است. کاری که آگافیا ماتوی یونا به خوبی انجامش می دهد و دره ای سرزنش و ملامتگری در کارش نیست.

آبلوموف آنقدر در سرزنش خویش غرق است که تمام دوران عاشقی را با فکر و خیالات مسموم سپری می کند و در نهایت دخترک را پس می زند. اما زن صاحبخانه، بی قضاوت و تحقیر او را از لدت زندگانی و داشتن فرزند ( آبلوموف عاشق سر و کله زدن با بچه هاست. معصومیت آبلوموف و کودکان از یک منبع سرچشمه می گیرد) بهره مند می نماید.

 

آبلوموف

ایوان گنچارف

فرهنگ معاصر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.