پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خون خورده

خون خورده روایت بخشی از تاریخ این سرزمین در دهه شصت خورشیدی ست. بخش اعظم آن در سال شصت اتفاق می افتد و سرنوشت چهار پسر کریم سوخته را در هم می پیچد و بخشی به سال شصت و شش که قصه ی یوسفِ زیبارو و کم سالِ پسران سوخته است. گرچه که قطع کتاب، مصور بودن و مستند بودنش آن را از لحاظ شکل ظاهری با سایر کتاب های رمان متفاوت کرده اما این مستند و مصور بودن ،کتاب را به سمت و سوی مستند نگاری و تاریخ نگاری سوق نداده.

یکی نه...چندین داستان اند پر آب چشم. خرده روایت هایی که مابین حکایت پسران سوخته تنه ی داستان را ساخته اند، به قوت و استحکام بدنه خوب خدمت کرده اند. زبان روایت پرمایه و جذاب است و بازی های فرمی در روایت آنچه در مقدمه، حقیقت و واقعیت ذکر شده، غنای داستان را بیشتر کرده.

پایان هر داستان که وصل می شود به داستانی دیگر به غایت تکان دهنده و مهیب است به گونه ای که می خواهی از این باور فرار کنی که این همه مصیبت محال است برسر یک پدر و مادر ببارد و باز جان به در ببرند از سنگینی اش. پسران سوخته هریک به شیوه ای بسیار تلخ و غمبار از خانواده کنده می شوند و زیر غبار و خاکستر تاریخ این مملکت محو و ناپیدا می گردند.

خون خورده

مهدی یزدانی خرم

نشرچشمه

-از آن کتابها که هنوز حرفها دارم ازش. به هرکس برسم توصیه اش می کنم. پسرم حتما باید بخواندش.

-جنگ منفور و نکبت است. نفور و کبره ی سیاهی اش را این کتاب به قوت و قدرت نشان داده.

-اختلافات حزبی و فرقه ای سبب کشتارهای بی شماری در تاریخ شده اند ، از ابتدای خلقت با هابیل و قابیل تا همین امروز. بخشی از ایت کشتارها را با موشک اسکاد، اسلحه ی مارونی ها، اعدام های دستجمعی و ... در این کتاب می بینیم.

-ایران امروز از بی قراری های تاریخی و سیاسی فراوانی گذر کرده. در هر دوره ای گروهی و دسته ای خود را محق به مالکیتش دانسه اند. این قبیل کتابهای مستند، به خواننده گوشزد می کنند که هیچ پدیده ای پایدار نیست. نیر، هر پدیده ای به تناوب در دوره های مختلف تکرار می شود.

-کتاب را در دوره ی همخوانی  (باشگاه کتابخوانی جمله) به همت الهام فلاح، خواندم.اولین تجربه ی گروهی ام است و خیلی هم عالی گذشت.

-از خواندنش بسیار لذت بردم و بسیار درد کشیدم.


کدو م وری؟

مدتیه جایی خیلی کمرنگ شدم. سردار رفت و کلی اختلاف گذاشت روی دست ما.

یکی که خیلی عجز و لابه می کرد برای رفتن و سردار و اینکه دیگه مثلش رو نداریم و باید بریم بمیریم که دنیاهست و ما هستیم و سردار نیست، طبق روال همیشه ش مدام استیکر های پورن میذاره لای حرفای عادی و معمولی روزانه.

من یکی نمیدونم گریه ها و حال خراب ملی حماسی مذهبیش رو باور کنم یا تمایل دیوانه وارش رو به مسایل خاکبرسری.

به ما هم التیماتوم داده که حق نداریم سیاسی حرف بزنیم و باهاش مخالفت کنیم چون حالش بد میشه و میاد توی گروه که حالش خوب بشه.باید از چیزای خوب حرف بزنیم.

البته من یکی از خوبای مورد علاقه ش سررشته ندارم.خودش بیشتر و بهتر بلته!

فکر کنم فامیل این زینبه ست که گفت هرکی دوست نداره جمع کنه از ایران بره.

والله بخدا!


به جان خودم من خیلی خر بودم. تا ده پونزده سال پیش فکر می کردم هرکی نماز می خونه و روزه می گیره بچه ی پیغمبره. نه فیلم بی تربیتی نگاه می کنه نه جوکای بی تربیتی بلده.اما توی همین ده پونزده سال عینا دیدم هرکی مدعی تره توی حجاب و مذهب و نماز و روزه استاد تر و کارکشته تره توی فیلم و روایات و جوکهای پورن.


این یکی که منو دیوانه کرده.

کی باشه بزنم بکشمش! ( بله در من هم ژن زینب ابوطالبی وجود داره! )


نخبه

امسال پسرک دو تا معلم دارد. یکی همان معلمی ست که نمی خواستم حتی روزی یکساعت ببیندش. اما نصف روز را با او می گذراند.

امروز بچه های کلاس در مورد هواپیما و کشتگانش حرف زدند و گفتند حیف شد همه نخبه بودند.

معلم فرموده:

نخبه بودن؟ غلط کردن که نخبه بودن. بیجا کردن که نخبه بودن. کسی که درس می خونه و میره به غربی ها خدمت می کنه کودنه نه نخبه.


کاری به نخبه بودن و نبودن شان ندارم. اما معلم ما جزو خانواده های نور چشمی ست. رسمی آموزش و پرورش است. سهمیه ی شهدا دارد. سرکلاس بجای درس دادن از خاطرات نامزدی و عروسی و خشتک پاره اش برای بچه هاتعریف می کند. وقتی سوال درسی بپرسند آنقدر می پیچاند که بچه ها برایش دست گرفته اند که ( جواب سوال رو بلد نیست داره می پیچونه).به مدیر مدرسه که معترض شوی می گوید( نه..آقای فلانی یه عالمه تقدیر نامه از اداره برای  جشنواره های قرآنی داره. حرفاتون خصومت شخصیه).

نخبه معلم ماست که با کوره سواد خواندن و نوشتن نشسته به کلاس ششم ها درس می دهد و کسی نمی تواند جایش را عوض کند و مدام بچه ها را از جهندم می ترساند و وادارشان می کنر که مامان هاشان را چادری و با حجاب کنند تا به بهشت بروند.


خطای انسانی

مطمئنم هیچ روزی پسرکم نمیاد و نمیگه : مامان امروز آقامون گفته در مورد هواپیمای سقوط کرده با موشک انشا بنویسیم تا ببره اداره و به بهترینش جایزه میدن.

مطمئنم نمیاد و نمی گه. چون می دونه برای این مدل اشتباهات و خطاهای انسانی پیش پا افتاده و معمولی که جایزه ای به معلم نمیدن. بچه هم غلط می کنه بخواد در موردش بنویسه.

مردن شغل ماست

یک هفته را در پریشانی و نگرانی و دیوانه بازی های ملتی که خودش هم نمی داند بالاخره کدام طرفی ست سرکردیم.

آن سر دنیا یک دیوانه ی بزرگ دهانش را باز می کند و هرچی دلش می خواهد می گوید و این سر دنیا دیوانگانی سینه سپر می کنند برای خونخواری جنگ و سیراب شدن از خون هموطنان شان. آدمهایی که سی سال قبل را یادشان نیست. جنگ  و بمباران و شبهای خاموشی را یادشان نیست. اصلا ندیده اند که بفهمند جنگ چقدر نکبت است.

سرشان پراست از شور و جنون و فکر می کنند جنگ مثل بازی های کامپیوتری ست.

انتقام سخت را هم گرفتند. هیچ کس هم نفمید چقدر سخت بود.

از خنده ی انتقام سخت داشتیم می مردیم که هفتاد هشتاد نفر زیر دست و پا خفه شدند. از بهتش بیرون نیامدیم که صد و چهل نفر سوختند.داشتیم دیوانه می شدیم از این همه مرگ که نوزده نفر رفتند توی دره.

می دانید، سِر شده ام. نمی توانم گریه کنم. اما سرم دارد منفجر می شود. قلبم داره پاره پاره می شود. چطور این همه مرگ پشت سرهم ؟ این همه بزرگ و غریبانه؟

توی تشییع جنازه می میریم. توی قطار می میریم. توی هواپیما می میریم. توی اتوبوس می میریم.توی خیابان می میریم. بخاطر بنزین می میریم. بخاطر حقوق کارگان می میریم. بخاطر نشت گاز می میریم.مدام در حال مردنیم. تمام نمی شویم و همچنان می میریم.

انشا نویس

عطف به پست قبلی:

بچه یه انشایی نوشته که بیا و ببین.

هر کی انشاش رو بخونه قسم می خوره که ( وی در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود)

کشته

فی الْحُبّ وَ فی الحَرب...
یُقتَلُ الأبْرِیاء... دائماً!

در عشق و در جنگ...
بی‌گناهان کشته می‌شوند... دائماً!

"نجیب محفوظ"

خلاقیت فوری

از بچه دبستانی ها امتحان شفاهی ترم اول بگیرین، هرسوالی که جواب ندادن چهار نمره و پنج نمره کم کنین و بعد به اونی که 16 شده بگین 4 نمره ، به اونی که 7 شده بگین 13 نمره، به اونی که 10 شده بگین 10 نمره بهتون میدم اما فردا باید یه انشا در مورد سپهبد قاسم سلیمانی بیارین که بیست بشه نمره ی امتحان شفاهی تون.

اصلا هم سوءاستفاده ی ابزاری و هوشمندی شخصی شما برای پررنگ کردن رزومه ی کاری تون به نظر نمیاد.

شما یک معلم خلاق و با وجدان هستین. بله!

همین الان تبدیل به سوسکم کن

عزیزم تو به ما چند سال خواب راحت، چند سال روز پر از آرامش، چند سال لبخند از سر امنیت مالی و جانی و چند سال قهقهه های مستانه بدهکاری.

نگی ندادم اینام نفهمیدن.

عزیزم تو به ما خیلی بدهکاری.

ما نه خودمون خواستیم اینجا دنیا بیاییم نه خودمون خواستیم 98  درصد آری بگیم نه خودمون خواستیم جنگ راه بیفته و پسرها و پدرها و شوهر ها و برادرهامون برای ارضای خونخواری خون آشام ها کشته بشه.

تو به ما خیلی بدهکاری.

یادت نره هنوز خون جوون هامون کف خیابون خشک نشده.

:))

از وقتی گفتین مدل خودپسندانه ای دارم، خجالت می کشم دیگه چیزی از خودم بگم.

حالا خوب شد من دچار بحران خود نپسندی شدم؟ خوب شد؟