آخرین وصیت عبداللطیف در بستر مرگ سبب همراهی حسین، بلبل و فاطمه-سه فرزند او-است. جنگهای داخلی سوریه از طرفی یا حکومت مرکزی و از طرفی با گروه های منطقه ای و از سمتی با داعش، مسیرهای تردد را به هزارتویی خوفناک مبدل کرده. هر ایست بازرسی قوانین خودش را دارد و کوچکترین حرکت یا نشانه ای که باب میل دیگری نباشد اعدام انقلابی در پی دارد.
جنازه در حال تغییر شکل و متلاشی شدن است و گذشته ی خواهر و دو برادر در سکوتی زهرآلود مرور می شود.دلخوری، عصیانگری، انفعال و کمبودهایی که از کودکی و نوجوانی با خود آورده اند اکنون در زمانه ای که شفقت و رحم از آدمیزاد دور شده و هرکس در پی نجات جان خود، دست به هرکاری می زند، جمعیت کوچکی را در مینی بوس تشکیل داده که در عین نزدیکی و همخونی، فاصله های عمیقی با هم دارند.
داستان از لحاظ توقف در بازه ی زمانی خاص حائز اهمیت است. شرح ویرانی و تخریب شهرها و روستاها، تغییر مرام و مسلک همسایگان و هموطنان دیروز به دشمنان خونی امروز بعلت تفاوت دیدگاه سیاسی، نمایش تصویر مردمان مبهوت و متحیری که کل خانواده یا خاندان از دست داده اند، وجه سیاه و نکبت جنگ را نشان می دهد.
پرداختن به روحیات و شخصیت کاراکترهای داستان در طی مرور کودکی و جوانی و سالمندی، قصه را پیش می برد تا خواننده از تصور قهرمان پروری و مقدس مآبی گری در جنگ دور شود و تلنگری باشد برای اینکه بدانیم در تباهی و تاریکی های جمعی، سرنوشت با همگان یک بازی واحد را انجام می دهد.
مردن کار سختی است
خالد خلیفه
نشرثالث
-شکل و تشریح تغییرات جنازه و تبدیل شدنش به خانه ی لاروهای خزنده که روی تن و بدن فرزندان راه می رود در عین اینکه هنوز دلخوری ها و خشم از پدر باقی است، از آدمیزاد موجود مهیبی نشان می دهد.
-عشق آن نجات دهنده ی خیال انگیز آدمی از ناامیدی ها و سیاهی هاست.اما یا به دست نمی آید یا دیر و ناکارآمد است.
-نام نبردن مستقیم نویسنده از داعش، بشار اسد، ایران و ... سانسور و بیم حاکم را تصریح می کند.
-در مورد جنگهای داخلی در کشورهای عربی کمتر خوانده ام. این سومین کتاب بود .