یکی نیست بگه مگه مجبوری وقتی به تیپ و تار هم زدین و قهرین بشینی کتاب اضطراب من رو بخونی و زیر جمله های خاصش خط بکشی و های های گریه کنی و زار بزنی و خفه بشی از گریه؟
یهودی و مسیحی و مسلمون نداره بخدا. گِل همه رو از یکجا برداشته خدا. زنها جدا. مردها جدا.
وگرنه چرا باید مرد یهودی عین شوهر من رفتار کنه و همون حرفها رو بزنه و زنه هم همون فکر ها رو توی سرش قل قل بجوشونه؟ ها؟؟
جالبه که ما آشتی کردیم. آخر کتاب هم اینها آشتی کردن.
ایشششششش.