پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

گوشی مال کیه؟

نیما به پدرش گفت: بابا گوشی قشنگه ت رو ببر. می خوام برات طنز بفرستم. ببر.

آقای پدرش گفت:نه نمی برم.  دفعه قبل که بردم ص همه ش می گفت " گوشی رو بذار روی میز. الان خرابش می کنی. دست نزن. خراب میشه."

فکر می کرده آقای همسر بچه کوچولوست یا گوشی مال خودشه و اون داره خرابش می کنه.

خیلی خندیدیم.

*

قبل عید پرستار ص زنگ زد حال و احوالم رو بپرسه.بعد از حرفهای خودش گفت  گوشی رو میدم با ص هم حرف بزن. هی میگه داری با کی حرف می زنی. سلام و احوالپرسی و اینا و پرسیدم: دست و پات درد نمی کنه.گفت نه.گفتم ورم پاهات خوب شد. گفت یه کم ورم داره هنوز.قبل تر با پرستار حرف زده بودم . اینکه گوشت قرمز نده دیگه تا ورمش خوب بشه. به ص گفتم یه کم راه برو.قدم بزن تا بهتر بشی. گفت من که نمی تونم حرکت کنم. کار نمی تونم بکنم. از کار افتاده شدم. گفتم: نه نمی گم کار کن. میگم ده تا قدم بزن و بشین روی تخت. تحرک داشته باش تا ورم پات خوب بشه. داشتم حرف می زدم که گفت: کاری نداری؟ خب خدافظ. به سلامت. خدافظ.

و گوشی رو قطع کرد.

برای اینکه یه وقت به پرستار نگم راه ببرش و بذار قدم بزنه، وانمود کرد که من حرفام تموم شده و خداحافظی کردم.

اونقدر قشنگ پرستار رو پیچوند که من اینور غش کردم از خنده.بعد برای بقیه تعریف کردم جریان چی بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.