پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اسمت چیه؟

مردها بدجوری ازش می ترسن. مردهای خودم رو می گم. یکی شون میگه :بیمارستان بودی،اومدم برم باگت بخرم، این داشت از جلوی در رد می شد. به فاصله هفت هشت قدم جلوتر از من بود. هی بر می گشت فحش های ناجور می داد می گفت دنبال من نیا. 

یکی توی پارک از دالانی که این نزدیکش خوابیده رد نمیشه. میگه: وحشیه.یهو شروع می کنه به فحش دادن.

فحشهای رکیک. رکیک.رکیک.

امروز جای خوابیدنش رو عوض کرده بود. روی چمن کنار گذری که من عاشقشم ،طاقباز دراز کشیده بود.نگاهش نکردم. منم از فحش شنیدن می ترسم. توی دور برگشت، یه وری درازکش شده بود. جرات کردم نیم نگاه سریعی انداختم. چشماش بسته بود. سیگار توی دستش می سوخت.

دور بعدی چندثانیه بیشتر نگاهش کردم. صورت بی روحش، پاشنه ی  ترک خورده و سیاه پاهاش. یه نگاه روی دورتند به سرتاپاش. دور بعدی دلم خواست ازش بپرسم اسمش چیه. دور بعدی دلم خواست به اسم صداش کنم بگم سیگارت دود شد. انگشتت نسوزه. دور بعد...

از خودم تعجب کردم. دلم خواست بشینم کنارش. بپرسم شماره پات چنده؟ لباس برات بیارم می پوشی؟ ناهار چی؟ بیارم،می خوری؟ می خوای حموم بری؟ می خوای با هم حرف بزنیم؟

دیدم حتی پی حرف رکیک شنیدن رو هم به تنم مالیدم. دیدم دارم به این فکر می کنم که کی،کجا، رهات کرده که تو اینطوری خودت رو سپردی به چمن های پارک و موادفروش ها . مثل اون روز که زیر شیشه ی ورم کرده پایپ ،فندک گرفته بود و جلوی چشم همه خودش رو می ساخت و دنیا به هیچ جاش نبود.


میدونم کسی که موهاش رو رنگ می کنه و ریشه موهاش دورنگ نیست،حتما یه دلخوشی غریب توی این دنیا داره که بخاطرش در عالم خماری و نشئگی، موهاش رو رنگ کنه.

دلم خواست از دلخوشیش برام بگه.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.