پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بی مکان

امروز که به حول و قوه ی الهی پسربزرگه از ساعت ش و نیم صبح تا غروب خوابیده، این مبل پذیرایی از اشغال غاصبانه ش دراومده و من تونستم نیمساعتی در تنها مکان باقی مانده برای نشستن و نوشتن، مستقر بشم. که البته بیدار شد و اومد کلی حرف فلسفی زد و خاطره تعریف کرد و در نهایت گفت: نیمساعت هم برای بچه ت وقت بذار.

به هردوشون میگم خوش به احوالات تون. توی اتاق هاتون هرکدوم دوتا میز گذاشتین. کاش من توی اتاق شماها زندگی می کردم. نیم متر جا برای نشستن و تمرکز کردن و نوشتن ندارم.

آقای همسر میگه: من هم همینطور.

میگم: تو طفلی که دیگه کامپیوتر هم نداری. لااقل سرکار می رفتی یه دونه شخصی داشتی. اان که کامپیوتر خونه هم تحت تملک پسرکوچیکه ست.تو اصلا بیا بغل خودم.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.