-
ماترک
جمعه 12 شهریور 1400 18:58
زیر سایه ی بلوط های بارداده ی شهریور گفت تقسیم اموال کردم. کتابهام مال خواهرم و گل هام مال هرکسی اومد خونه برای تسلیت و... گفتم سالها پیش که هنوز بچه نداشتم یا بچه خیلی کوچولو بودگفته بودم من که مُردم، کتابهام مال دوستم. خواهرها چشم غره رفته بودن که پس ما چی؟ الان که از اون دوستی رنگ و نشانی نیست، پسربزرگه هم همینطوری...
-
فراموشی
جمعه 12 شهریور 1400 18:52
بعد از زایمان دوم به وضوح کاهلی و کندی حافظه م رو لمس کردم. هم از اشتباهی انجام دادن بعضی کارها( کتری جوش رو توی یخچال گذاشتم. قوری رو بدون چای از آب جوش پر کردم و روی کتری گذاشتم که دم بکشه و ...) هم به یاد نیاوردن بعضی آدمها و اعداد و ...هر چه هم می گذره این موضوع ملموس تر میشه. اوایل خیلی نگران بودم. که یعنی چی که...
-
تغییر رسوم
جمعه 12 شهریور 1400 18:41
چهلم ص بود. صبح رفتیم که کسی رو نبینیم. می دونیم که مرسوم نیست فامیلی زن های فامیل توی اعلامیه ی ترحیم بیاد.حتی خواهر ص رو نوشتن ( خواهر داغدارش) .اما یه اعلامیه ی ترحیم زدن، اسم تمام خانوماو اعضای فامیل ص رو نوشتن توش و منو ننوشتن. بودنم که مهم نیست. اما نبودنم انگار خیلی مهم بوده که براش این همه هزینه کردن و ته...
-
بلد
جمعه 12 شهریور 1400 10:48
به هم که می رسیم ته حرفهامان می شود مرگ. مرگ گریزی، مرگ پذیری. و چی توی این روزها به ما از رگ گردن نزدیک تر است؟ خدا؟ نه.آن طفلی که امانش بریده از وعده وعیدهای( عجله نکنید.به همین زودی واکسن وارد می کنیم.فردا می زنیم. پس فردا می زنیم. دهه فجر می زنیم. عید می زنیم. تابستان می زنیم...). مرگ را می گویم که توی خون مان می...
-
بانو گوزن
پنجشنبه 11 شهریور 1400 15:04
داستان آدمهای بانو گوزن را بی وقفه می خوانی. دل نداری که بگذاری شان برای اوقات بیکاری. طاطا آنقدر واقعی و روراست است که از او می ترسی. از خونسردی اش در جریان انتقام هایی که گرفته، خبرچینی هایی که کرده، دخترهایی که برای تامین برنامه های کارگاهش وارد زندگی دوستانش کرده،شکم هایی که با شاخ های گوزن نر جوانش دریده. دنیای...
-
روزی نه چندان دور
پنجشنبه 11 شهریور 1400 14:47
نخواهم بود و تو خیره می شوی به حوله ام روی شانه ی مبل به کیفم روی گردن چوب رختی به کفش هام در آغوش جاکفشی به آن توری های ناپوشیده ی صورتی و قرمز و سبز و زرد به تار موهام میان شانه های برس به دفترهای پر از کلمه ام به کشوی پر از لاک و رژلب و سایه ام به ده ها جوراب زمستانی نو که برای روزهای سرد ذخیره کرده ام به ردیف...
-
بس
دوشنبه 8 شهریور 1400 21:32
از زیر بار سنگین اتفاقات اخیر نمی تونم بیرون بیام. حالم بشدت بده. حتی دلم نمی خواد فردایی وجود داشته باشه. کاش تموم بشه همه چی. این زندگی. این نفس کشیدنها. این دنیا. بسمه تا همینجا. دیگه جون ادامه دادن ندارم.
-
سرزمین گوجه های سبز
پنجشنبه 4 شهریور 1400 10:37
چهار دانشجوی رومانیایی در دوران دیکتاتوری چائشسکو قصد فرار به آلمان را دارند. سایه ی سنگین حکومت مستبد در نهان ترین زوایای زندگی مردم ، تا کاویدن چمدان های دانشجویان خوابگاهی، گذران رقت بار زندگی سگی مردمان گرسنه با قاچاق طلا در شکاف های بدن زنانه، بازجویی های مکرر، از آدمها مردگان متحرکی ساخته که به اجبار خرید می...
-
جشن امضای اینترنتی رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس در سایت ققنوس
سهشنبه 2 شهریور 1400 09:42
راستی جشن امضای اینترنتی ( رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس ) در سایت ققنوش برقراره. تا شنبه 6 شهریور. اگه دوست داشتین اونجا سفارش بدین. 10 درصد هم تخفیف داره. اینجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
-
خانومِ سلام
سهشنبه 2 شهریور 1400 09:38
از اردیبهشت نودو نه که پیاده روی مون مستمر شد و مثل سالهای قبل یک ماهه و دوماهه رهاش نکردیم توی مسیر رفت در خیابون یا توی پارک خانومی گرم و صمیمی به من سلام می کرد و خسته نباشید می گفت. هرچه فکر کردم مامان کدوم یکی از بچه هاست...مدرسه؟ زبان؟ کارگاه داستان؟ یادم نیومد. خیای دلم می خواست ازش بپرسم از کجا همو می...
-
الان وقت نوشتنه؟ الان وقت خریده؟
دوشنبه 1 شهریور 1400 10:45
یه عالمه حرف دارم. برم خرید خونه بیام. دارن صدام می زنن هی
-
ماتیک سبز مکه ای
پنجشنبه 28 مرداد 1400 16:00
بعد از هفتم چند تا از رژلبهای سانتی مانتال مامانو آورده بودم.خواهرکها از استانبول براش خریده بودن. الان یکی رو زدم.نشستم پشت لپ تاپ، روبروی آینه. اگه بود می گفت ( این چه بهت میاد. می خواهیش؟ مال تو. برش دار.) بعدم چپ چپ نگاهم می کرد شاید. بلکه هم زیر لب می گفت (هرچی دارم رو ازم می گیرن دخترهای پررو.)یا( مگه خواهرت...
-
کافکا در کرانه
پنجشنبه 28 مرداد 1400 15:52
جهان سوررئال "کافکا در کرانه "در تمام ابعاد و در تمام شخصیتها دیده می شود. حتی آنهایی که تمام و کمال عادی و طبیعی بوده اند پس از برخورد با آدمهای قصه، خاصیتی فراطبیعی پیدا می کنند. به چالش کشیدن مساله ی مرگ و زندگی ، چرایی رخ دادنش، چرایی ادامه دادنش، متوقف ماندن در یک جای چرخه ی متسلسل حیات و مرگ، اثرات...
-
نگاهی به رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس
چهارشنبه 27 مرداد 1400 17:27
یادداشت غزل قربانپور مترجم زبان ایتالیایی با رقصیدن نهنگ ها در مینی بوس اینـــــــــــــــــــــــــجا بخوانید. به قلم: غزل قربانپور پایگاه خبری نمانامه: رقصیدن نهنگها در مینیبوس، نوشته پروانه سراوانی، روایتگر زندگی زنانی است که پس از سالها به بهانه دیدن یکدیگر راهی سفری می شوند تا به زعم خودشان از روزمرگی رها...
-
از قصد
چهارشنبه 27 مرداد 1400 17:03
گفته بودیم بچه هاتون رو نیارین. گفته بودیم مسئول قبرستون اصرار کرده که اصلا بچه نیارین سرخاک. گفته بودن چون گفتین نیارین از قصد آوردیم. برادر بزرگه ی ص ( اونی ه خونه رو فروخت و ..)، زنش، دوتا دخترای وحشی و بی تریبیتش یک هفته بعد از مراسم کرونا گرفتن. تا نیما اومد بگه حقشو... چشم غره رفتم . گفتم: حق نداری حتی یک کلمه...
-
تِن
چهارشنبه 27 مرداد 1400 16:56
بچه بعد از ماه ها اصرار و تمسخر و ریشخند کردن من که ( هر وقت خواستی لپ تاپت رو بفروشی می تونی بگی مال یه نویسنده ست که فقط از فایرفاکس به word سفر می کرده و تمام. هیچ جای دیگه ای نرفته و کاملا آکبنده.) ، بالاخره هفته قبل موفق شد گولم برنه و ویندوز این عصای دستم رو عوض کنه. در طول کار چنان بهش زل زده بودم که هر پنج...
-
سرده...گرمه
چهارشنبه 27 مرداد 1400 16:51
با شکایت پسرک از گرما و سرمای شدید درونی، با خودم فکر کردم نکنه از آذر تا فروردین که من حس سرمای شدید داشتم توی قلبم و در حالیکه کل بدنم به شدت می لرزید و سه تا پتو روی خودم می می کشیدم، نبات داغ می خوردم و کیسه ی آب داغ رو بغل می کردم اما با هیچی گرم نمی شدم هم به نوعی کرونای بیش فعال مبتلا شده بودم و دکتر می کفت مال...
-
روزها و رویاها
شنبه 23 مرداد 1400 21:22
پیوند خوردن زن و مردی تنها که از دنیای انسانی زخمی و خونریز اند بهانه ی ارائه ی فوجی از اطلاعات فلسفی ، نام ها، آثار و مکاتب و عقاید مختلف جهانی در بدنه ی داستان است. این زن و مرد علیرغم پایبندی به مکاتب خوش آب و رنگ و مفاهیم انتزاعی شیک و لوکس، همچنان درگیر سنت های بدوی اند. بیتا دخترش را از آرش پنهان می کند. آرش نمی...
-
ناتمامی
جمعه 22 مرداد 1400 11:29
زشتی های پنهان و پیدای تهران در زندگی کولی ها، خلافکارها، دانشجوها و اساتید دانشگاه، مرد تاجر و زن قاچاقچی، در ناتمامی بیداد می کند. زشتیِ ناتمامی که تا آخرین کلمات ادامه دارد. آدمکشی، انتقام، زیرآب زنی، کاشت دوربین در سوراخ سمبه های دانشگاه، اخراج و تعلیق، همخوابگی های پولی، اعتیاد کودک نوپا، تعرض به دخترکان...
-
زخم بوتیمار
سهشنبه 19 مرداد 1400 09:18
داستان در فضای شهری که شاید بهترین بستر برای دیده شدن سرگردانی آدمهاست روایت شده. راوی زنی است جوان که در هزارتوی تصورات ذهنی اش، واقعیت و خیال و توهم را از هم تشخیص نمی دهد و خواننده با او همراه می شود تا در روایتی پرکشش گاهی به او حق بدهد و گاهی از رو روبرگرداند. نویسنده فارغ از جنسیت، از زبان زنی حرف می زند و از...
-
مرگ در ساعت نه شب
یکشنبه 17 مرداد 1400 23:13
یکماه بیشتر است که دوباره کرونا گرفتیم. دلتا.آن چند هفته ی بیماری و ناقل بودن از سرمان گذشته و حالا عوارض نامیمونش هرروز روزی ده مرتبه دارد مرا می کشد از نگرانی. سرفه می کنند می گویم نکند ریه ها...درد سینه دارند می گویم نکند ریه ها...تکان می خورند می گویم نکند ریه ها. هرکسی هم تلاش کند خیالم را راحت کند باز یک علامتی...
-
پَخَلی
یکشنبه 17 مرداد 1400 22:59
می رقصیدم. چه آهنگی بود؟ یادم نیست.ریتم تندی داشت که جلو و عقب رفتن منظم پاهام را با کنترل دستهای توی مچ بند آتل دارهماهنگ کند. طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب. یعنی نه حرکت پاهام کند شود نه دستهای آزرده و دردناکم زیادی حرکت کنند که شب تا صبح پیرم را دربیاورند. هربار هندزفری توی گوشم فرو می کنم و جلوی بادکولر خودم را می...
-
شیم
دوشنبه 11 مرداد 1400 10:30
شیم آن یو پری اینا چیه نوشتی؟
-
مقصر
پنجشنبه 7 مرداد 1400 10:13
دختر تهدید کننده ی من به لو دادن بیخ گوش نیما در طی مراسم می گفته: تقصیر مامان تو بوده که این حرف ها پپیش اومده.ماها نباید مثل بزرگترها رفتار کنیم. باید با هم باشیم. دور هم باشیم. هوای همو داشته باشیم. دوستان از همین تریبون اعلام می کنم هرجا پیرزن و پیرمردی داشتین که دیدین دارن از گرسنگی و تشنگی می کشنش تا از دستش...
-
پول
چهارشنبه 6 مرداد 1400 12:21
این حجم از وقاحت و خباثت رو حتی در فیلم های تخیلی هم باور نمی کنم. کجا میشه دور شد از این موجودات؟ تعریف دقیق پول چیه؟ معیار بی شرمی؟ بهانه ی رذالت؟ چقدر می ارزه؟
-
ما مدیونیم
چهارشنبه 6 مرداد 1400 12:15
آرامگاه دورهمی بیشتر از فلان تعداد رو ممنوع کرد. مصرانه گفتن بچه نباشه. اصلا نباشه. به ایل و تبار گفتیم بچه همراهتون نیارین. برادرزاده های ص بچه هاشونو آوردن و گفتن چون گفتین نیارین آوردیم. برای بسته بندی ملزومات خیرات هم گفته بودیم پرستار انجام میده کسی نیاد. گفتن چون گفتین نیایید،اومدیم. سر موز و هلو و حلوا و خرما و...
-
خوبم
سهشنبه 5 مرداد 1400 10:26
ترمه دومتر پارچه سیاه از خونه زنگ زده بودم بیمارستان. شماره رو از نت درآوردم. کدهای دستوریش رو زدم تا به سی سی یو وصل شدم و حالش رو پرسیدم.گفتن دارن احیاش می کنن.حالش وخیمه. بهم گفت چه خوب که تونستی از توی خونه خبرش رو بگیری. ما بودیم می اومدیم دم بیمارستان و اینجا سراغ به سراغ می رفتیم ببینیمچطوره. فکر کردم تجربه چه...
-
سمیه
سهشنبه 5 مرداد 1400 10:24
این زن جوان خیلی خیلی می درخشه. در نظرم دهه ی سی اوج درخشش و زیبایی و جوانیه. و او در چشمم مظهر همه ی اینهاست. دوروز پیش مناسب گفتن این نکته نبود. امروز بهش میگم. انشالله که بعد از شنیدن تحسینم از این چشن نظرهای آبی نیاویزه به خودش و در بیوی اکانتهای مجازیش ننویسه ( من شر حاسد اذا حسد). خب خوشگلی دیگه. می درخشی آخه....
-
متخصص
سهشنبه 5 مرداد 1400 10:23
این خانومه که از کانادا پرشین اواردز رو مدیریت می کنه اردیبهشت به اینستام پیام داد و شماره گرفت و واتساپ ارتباط گرفت و جواب دادم: من تخصص ندارم. اجرای کارگروه رو شرکت نمی کنم. برنامه ی معرفی و بیوگرافی نویسنده رو در خدمت تونم. گفت شرکت خواهید کرد، مطمئنم. و توی این دو هفته که دارن کارگروه ها رو اعلام می کنن ، اونقدر...
-
خواب
سهشنبه 5 مرداد 1400 10:23
با رویا و پسرک ها رفته بودیم روی کوه. چی شد که من پسرکها رو رها کردم که برگردم خونه ای که ده سال کنار بهترین صاحبخونه ی دنیا، توش زندگی کردم. بین راه بابا زنگزد: کجایی؟ اگه بدونی چه آبی افتاده توی رودخونه ی پشت خونه. بدو بیا که نگاهش کنی.خیلی قشنگه. توی مسیر با رویا بودم. رفتیم نخ سبز بخریم برای لباسی که من قراربود...