پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

تِن

بچه بعد از ماه ها اصرار و تمسخر و ریشخند کردن من که ( هر وقت خواستی لپ تاپت رو بفروشی می تونی بگی مال یه نویسنده ست که فقط از فایرفاکس به word سفر می کرده و تمام. هیچ جای دیگه ای نرفته و کاملا آکبنده.) ، بالاخره هفته قبل موفق شد گولم برنه و ویندوز این عصای دستم رو عوض کنه. در طول کار چنان بهش زل زده بودم که هر پنج دقیقه برمی گشت می گفت: بخدا ازت می ترسم. با اینکه می دونم دارم همه چی رو درست انجام می دم اما باز فکر می کنم الان یه خرابکاری می کنم که تو منو می کشی.

هرچی میگم( من با همین هفت راحتم. تازه همه چی همینم بلد نیستم. می خوام چیکار اصلا؟ قصه هام نپرن بچه. عکسهام نپرن بچه. یادداشتهام نپرن بچه.) فقط سری به تاسف تکون داد و واحسرتا سرداد .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.