پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مرگ در ساعت نه شب

یکماه بیشتر است که دوباره کرونا گرفتیم. دلتا.آن چند هفته ی بیماری و ناقل بودن از سرمان گذشته و حالا عوارض نامیمونش هرروز روزی ده مرتبه دارد مرا می کشد از نگرانی. سرفه می کنند می گویم نکند ریه ها...درد سینه دارند می گویم نکند ریه ها...تکان می خورند می گویم نکند ریه ها. هرکسی هم تلاش کند خیالم را راحت کند باز یک علامتی و عارضه ای مرا به مرز جنون می کشد.

دیروز مثل تمام این صبح حهای بعد از التیام، در پارک با نوشیدن یک جرعه آب حالت تهوع پیدا شد.بعدش دل درد.کاریش نداشتم. از غروب به آن وربی حال تر و بی جان تر می شدم هی.سرشبی تمام انرژی ام رفت . سرم سبک شد  و قیقاج رفت. چشمهام نمی دید. مطمئن شئم که سویه، سوش، جهش یا هرکوفتی از این دلتا را برای بار سوم گرفته ام. مرد بزرگ دلاور از گرفتگی کمر آزرده بود و من رفتم توی تخت که آیا فردایی باشد یا نه.بدم نمی آمد به کسی خبر بدهم.جان نداشتم.توی دغدغه ی کار بانکی پس فردا را چه کنم و فلان کار و بهمان کار را کی برود انجام بدهد، ناگهان به این مساله ایمان آوردم که وقتی حتی نا نداری ته فکرهایت را جمع کنی، خبردادن به خواهرها، کار بانکی را تمام کردن و ...بشود یا نشود چه فرقی دارد. خوابیدم که مردن را تمرین کنم.فی الواقع مردم. صبح که با صدای آلارم گوشی بچه بیدار شدم هنوز سرم برای خودش می رفت.با صدای از ته چاه درآمده قرص پدر را به پسریادآوری کردم و از این نه اتاق، آن ور هال را جوریدم که: کمرت بهتره؟.با چشم باز نشده پسر را بدرقه کردم که به خرید نان می رفت .

بالاخره صبح، صادق شد.کثافت محض این روزها را ازمغز و جانم شستم. بلند شدم.دیروقت شد. با خمیر نانوایی پیتزا پختم و راه به راه سرویس رایگان ایستگاه پرستاری خانه مان را برقرار کردم. بابونه برای آن، ختمی برای آنها، سوپ برای این، پیتزا برای آنها، شکستن شاسی های کشوی میوه ی یخچال برای تمیز کردن درز آشغال گرفته اش،بریدن دستم وقت باز کردن بطری اّب.

و نشسته ام به روایت.

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم یکشنبه 31 مرداد 1400 ساعت 23:16

خدا رو شکر

فرهاد شنبه 30 مرداد 1400 ساعت 14:04 http://hamidfarhad.blogfa.com

نوشته هات خوب وقشنگه جز بعضی کلمات... مثلا نون بیشتر در جامعه استفاده میشه تا نان...

اعظم یکشنبه 24 مرداد 1400 ساعت 00:30

سلام
ای وای‌، الان دیگه تموم شد؟ همگی سلامتید؟
واکسن چی؟ فکر کنم نوبت عمومی نشده، از طرف محل کار همسر، نمیزنند؟
خیلی مراقب باشید.

سلام
خوبیم خداروشکر. عوارضی که بچه ها دارن هنوز ادامه داره. سرفه. گرما و سرمای شدید.ولی نگرانی کشنده از بین رفت خداروشکر.
از روی سال تولد واکسن زد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.