-
مریم
سهشنبه 7 اسفند 1397 22:20
حال بنفشه ها خوب است مریم. مدتی صبوری کردم تا به خانه های تازه شان عادت کنند و قبول شان کنند و بعد خبرشان را بدهم. حالا منتظرم بهار را باور کنند و به شکوفه بنشینند. که شکوفه های بنفش پر کند این گلدان های سفید را. حال بنفشه هایمان خوب است مریم. سه تا گلدان اند.
-
پشمک
سهشنبه 7 اسفند 1397 00:19
یک چیز زشتی افتاده توی دهانش. اول از همه شروع کرد به گفتنش به برادر جانش. بعد کم کم تمام ارکان هستی را با همین کلمه مورد خطاب و عنایت قرار داد. آنقدر گفتیم (نگو...نگو ...نگو ) که توی دهان همه افتاد. حالا آقای پدرش هم همان زشته را به کار می برد! برادرجانش نیز همان را. رفته بودیم گنبد... روی تابلوی بزرگی اسم یک روستا را...
-
روزت مبارک مامان!
سهشنبه 7 اسفند 1397 00:06
سلام مامان جان! روزت مبارک! یادت هست پارسال قول دادم وقت روزمبارکی گفتن گریه نکنم و ترا هم گریه نیندازم؟ حتما یادت هست که هم خودم گریه کردم، هم دوستم را به گریه انداختم!طفلی دوست جانم مامان ندارد و من مثل چی می ترسیدم که نکند دیگر مامان نداشته باشم و بیماری سختِ لعنتی، با آن درمان جانفرسای عذاب آورش ترا ازمن بگیرد....
-
چهارم
دوشنبه 6 اسفند 1397 23:55
دم رفتنم بود. ترگل ورگل و آماده. ده تا لباس را پوشیدم و عوض کردم تا با گرمی نسبی هوا بخواند. یکی خیلی نازک بود. یکی بیش از حد ضخیم. از آن روزهایی که آرایش نشسته بود روی صورتم و خودم کیف می کردم از دیدن خودم توی آینه . این دو روز در هفته ، یک ربعی وقت دارم تا پسرها هم لباس بپوشند و با هم برویم کلاس. تلگرام خواهرون را...
-
حسین آقا
جمعه 3 اسفند 1397 19:25
شش هفت ماه قبل خواهرها پرسیده بودند: -می نویسی دیگه؟ مشغولی؟ گفته بودم: -ای.. هم آره هم نه. فعلا می چرخم . باید تحقیق هام کاملا بشن. پسرک پریده بود توی حرفمان: -مامان تو که داری می نویسی . همون که برگه هاش روی میزه. اسمش هم (....) هست. اسم داستان جدید را به خاله هایش لو داد. بلافاصله گفت: -تازه اسم راننده ش هم حسین...
-
سلفی
جمعه 3 اسفند 1397 19:15
عکس می گیرم. تند تند. تند تند. سلفی؟ خب بله! می خندیدم. بلند بلند می خندیم. خنده ها را دوست دارم. تا حالا تجربه نشده. نه خنده ها نه سلفی ها. می خندیم. خودش را پنهان می کند. پیدایش می کنم. چلیک! چلیک! چلیک! می خندیم. آی می خندیم! ثبت شود برای روزهای پیش رو.
-
صاف ! بولدوزی روی دهان مبارک
جمعه 3 اسفند 1397 19:13
از دیروز دارد هی به جانم غر می زند تا همین امروز صبح که رفت. هرچی دلش خواست به من گفت. هرچی دلش خواست. آخرش وقتی لب و لوچه ام آویزان شد و واقعا غصه ام شد، آمد طرفم. یک طرف صورتم را بوسید و گفت: -حالا خداحافظ! * یک اردوی سری و خصوصی داشتند. قبل تر لیست گرفته بودم از چیزهایی که می خواستم برایشان درست کنم. با اشتیاق گفت:...
-
شگفتی
چهارشنبه 1 اسفند 1397 23:22
خیلی بیقرارم روی زمین بند نیستم توی هوا نمی مانم معلقم شعر نمی گویم شرح حال می دهم از حالی که حال نیست!
-
شصت سال عاشقی
چهارشنبه 1 اسفند 1397 23:20
پوراندخت سلطانی جزو اولین زنان کتابدار ایران و اولین زن ایرانی دارای مدرک دانشگاهی کتابداری ست. او در پا گرفتن کتابخانه ی ملی ایران در سبک و سیاق مدرن با سیستم کتابداری نوین جهانی، نقشی موثر و حیاتی داشت. پوری سلطانی در دایره ی دوستان مرتضی کیوان، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو و سیاوش کسرایی قرار داشت و با مرتضی کیوان...
-
قورمه سبزی
چهارشنبه 1 اسفند 1397 09:57
از دیشب بوی سبزی سرخ شده قورمه سبزی همه جای خونه رو گرفته. خیلی عالیه!
-
درستش کن لعنتی
شنبه 27 بهمن 1397 23:00
بشدت عصبی ام بشدت عصبی ام بشدت عصبی ام بشدت عصبی ام با هرچیز کوچکی از جا می پرم چرا؟ نمی دانم می دانم؟ نمی دانم...!
-
شب شما هم بخیر عزیزم :))
شنبه 27 بهمن 1397 22:57
از بس با هم جنگیدن سر جای وسایل و کتاب و کیف و کلاه و ...، بخشی از اتاق کوچک کار رو گذاشتم برای ریخت و پاش های همیشگی پسرک. سبدی برای لباس های بافتنی بیرون، کیف هاش ، کلاه و دورگردنی هاش، کمربندها و شلوار بافتنی و ... این قسمت اتاق همیشه ی خدا نامرتب و به هم ریخته ست. همیشه ی خدا نامرتبه. روزی ده بار هم مرتبش کنم،...
-
این سگ می خواهد رکسانا را بخورد
جمعه 26 بهمن 1397 22:57
در اولین سطر داستان رکسانا سقوط می کند و سقوط مرگبارش، کل داستان را تحت ااشعاع قرار می دهد. زندگی کاوه مقامری قفقازی پر است از تکرار های متوالیِ کارها و رفتارهایی که خواننده و بیننده را به جنون می کشاند. هزار بار پنجره را می بندد و پنجره هنوز باز است. بارها رکسانا را از کف خیابان به صندوق عقب ماشین منتقل می کند و بر...
-
انا صادق بما قلت
جمعه 26 بهمن 1397 11:25
اینکه شعر رویا شاه حسینی را قبل تر به اسم بوکوفسکی و این روزها به نام غاده السمان جا می زنند، اینکه ولنتاین نام کشیشی است که به شکل مفتضحانه ای برای دختر و پسرها مکان جور می کرده، از برکات دنیای پر از دروغ مجازی ست. شگفتا! عجیباً غریباااا و کی می آید ته مطلب را دربیاورد که درست است یا نه؟ -شعر ( من زخم های بی نظیری به...
-
وظیفه ی دوست نداشتنی
جمعه 26 بهمن 1397 10:57
پشت سرهم پست بذار که معلوم نشه کتاب 1200 صفحه ای مونده روی دستت و نهایتا 400 صفحه ش رو خوندی!
-
زلزله
جمعه 26 بهمن 1397 10:56
هنوز شنیدن ( دوستت دارم) قابلیت ویرانی ده ریشتری روح و روان آدم را دارد. هنوز!
-
ماشالله پسرم.هنرهات رو قربون!!!!!!!
جمعه 26 بهمن 1397 10:55
پسرک سرکلاس، موقع درس دادن از خودش صداهای مثلا بامزه در می آورد.صداهایی که باعث خنده ی بقیه می شود. البته که معلمش را ناراحت می کند. و البته که منِ مادر از رفتار فرزندم کلی خجالت می کشم. در قدیم عاشق ها، از معشوق ها بشدت مراقبت نمی کردند آیا؟ حواس شان به آرامش و لطافت معشوق نبود آیا؟ لااقل سرکلاس صدا در نمی آوردند که!...
-
اینقدر حرف نزن بچه!
جمعه 26 بهمن 1397 10:50
این حال نژند و پریشان هم ماندنی نیست. مثل همه ی آن خوبحالی هایی که آمد و گذشت. با مردک پرحرف و وراجی که با دست و سرش مدام توی صورتم می آمد کلی بحث کردم. کاری که در تمام عمرم نکرده بودم. نتیجه ی کار به نفع من شد. مردک عذرخواهی کرد. کارم راه افتاد، اما جانم راضی نیست از این معامله. روحم خراشیده. در موقعیتی گیر افتادم که...
-
عاشق بچه!
چهارشنبه 24 بهمن 1397 21:52
پسرک گفت: ترانه ی ( ایران فدای اشک و خنده ی تو) رو می خوام. متنش رو میخوام. برام سرچ کن. همین الان. زودباش از روزهای فرشته خصالی ام بود. کارش را راه انداختم. برایش از رو خواندم و او نوشت. موقع نوشتن لبخند مرموزی روی لبش بود. -نمی نویسیش؟ -می نویسم. -پس چرا طوری می خندی که آدم شک می کنه نمی نویسی؟ باز لبخند زد. کار...
-
چه بویی میدی؟
چهارشنبه 24 بهمن 1397 21:45
پیرمردی توی خیابان مان هست که جلوی در ساختمان شان صندلی می گذاشت و می نشست به تماشای مردم. از شهرداری درخواست نیمکت کرد تا برای نشستن، جایی فراخ تر و راحت تر داشته باشد. شهرداری نیمکت را یک خانه آنور تر گذاشت. نیمکت در بیشتر ساعات شبانه روز محل نشستن و درس خواندن و بازی چندتا دخترک همان ساختمانی ست که نیمکت را جلویش...
-
جلسه نقد کتاب ( شاه بی شین)
چهارشنبه 24 بهمن 1397 21:27
شرح و عکس های جلسه ی نقد ( شاه بی شین) اثر محمدکاظم مزینانی را اینجا و ا ینجا ببینید
-
خنده
سهشنبه 23 بهمن 1397 21:47
خنده های پرصدای ملامت خنده های بلند سرزنش خنده های بلند اخم خنده های بلند برو دورشو خنده های بلند گناهکار
-
بخند عزیز من
سهشنبه 23 بهمن 1397 21:46
اولین قرارم با خانه ی جدیدت ، موعد دیدار با خواهرک شد. دومین قرارم ، من بودم و تو. گریه بود و دلتنگی. اگر با میوه و شیرینی نمی آمدی ، اگر با لبخند های رها نمی آمدی، می مردم از غصه.
-
ممنوع نکردند
سهشنبه 23 بهمن 1397 21:41
مامان گفت: -تعریف میگو پلوت رو خیلی شنیدم. یه بسته میگو توی فریزره. اگه حوصله داری درست کن. -زعفرون می خوام... سیر... فلفل قرمز و سبزی پلویی. -همه ش هست. میگوها را پختم و آماده توی تابه گذاشتم تا وقت آب برنج برسد. پسرک اصرار می کرد ( ما رو ببر پارک). گفتم ( بگو نیما ببردتون).رفت و برادرش را نگاه کرد.گفت: ( از قیافه ش...
-
گزارش یک خوشبختی عظیم
چهارشنبه 17 بهمن 1397 09:45
دیروز به قدری لبریز از شوق و هیجان بودم که کلمه ای برای توصیفش پیدا نمی کنم. لبریز شدم از آغوش های گرم ، از نگاه های مهربان، از دستان بخشنده و محبت های ناب. همسر و پسرهایم خندان و مشتاق روبرویم نشسته بودند. زن بسیار بزرگی که سالهای جوانی ام را خواهرانه و مادرانه برای من و بچه هایم مهربانی کرده و بی منت و سخاوتمندانه...
-
رونمایی و نقد رمان ( خواب عمیق گلستان )
دوشنبه 15 بهمن 1397 15:05
-
پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد
یکشنبه 14 بهمن 1397 11:17
آلن کارلسن علیرغم تحصیلات خجالت آور بسیار کوتاه مدتش در کودکی، استعداد شگرفی که در تجزیه و تحلیل مواد منفجره دارد. دست ورزی های او در انفجارشامل ترکاندن انباری و لانه ی مرغها برای درس عبرت دادن به روباه ها، ، تخریب پل هاو .. است. گرچه این انفجارهای باعث متلاشی و چند تکه شدن بدن همسایه ها، چریک ها و حتی رهبران جهان...
-
در ادامه ی فرهنگ بازی
یکشنبه 14 بهمن 1397 10:55
( چلّوک دریای دل منی) -دیوانه ... ما به بچه قورباغه میگیم (چلّوک) - نه اینجا نوشته ریزه ماهی!
-
فتح الفتوح
یکشنبه 14 بهمن 1397 10:52
میگما... ما دیشب روح پرفتوحش رو نواختیم... حالا امروز صبح پیغام سروش فرستادی که زندگینامه ش رو بررسی کنیم؟؟ داری چیکار می کنی بارالها! هان؟ من کم آوردم ها!
-
دعا کن مریم
جمعه 12 بهمن 1397 21:58
مریم... گلدون بنفشه ت رو یادت هست؟ گلدونی که توی دستم گذاشتی و از انزلی تا خونه م تا الان که چندسال گذشته، روی چشمم جا داره . خیلی وقته که گل نمیدن. یادته گفتی باید جاش عوض بشه؟ بالاخره دیشب جرات کردم و سه تا بنفشه رو توی سه تا گلدون تقسیم کردم. دل توی دلم نیست مریم. من دعا می کنم. تو هم دعا کن که بنفشه ها نمیرن. من...