پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

این سگ می خواهد رکسانا را بخورد

در اولین سطر داستان رکسانا سقوط می کند و سقوط مرگبارش، کل داستان را تحت ااشعاع قرار می دهد. زندگی کاوه مقامری قفقازی پر است از تکرار های متوالیِ کارها و رفتارهایی که خواننده و بیننده را به جنون می کشاند. هزار بار پنجره را می بندد و پنجره هنوز باز است. بارها رکسانا را از کف خیابان به صندوق عقب ماشین منتقل می کند و بر می گرداند. بارها او را در چاله ای عمیق دفن می کند و باز رکسانا روی صندلی جلوی ماشین، کنار راننده نشسته.

کاوه مردی ست عیاش و زن باره و حتی تصویرش از مرگ محتوم خودش، غرق شدن در چرک و کثافتی ست که زن های متعدد زندگی اش سطل سطل روی سرش خالی می کنند. او اسیر توهمات بنگ و افیونی ست که جمعه ی قندهاری( مهران بنگی) برایش فراهم آورده و نشانه های رفتاری بیماران اسکیزوفرنیک( گفتگو با اشخاص خیالی، تکرار ذهنیِ حوادث در حالتهای متغیر، تکرار پشت سرهم کارهایی که مدام انجام می شوند و ..) را بروز می دهد.

داستان بین خیال و واقعیت در تعلیق است و رفت و برگشت های مکرر راوی به دل ماجرا به خوبی این تعلیق و ناآرامی را نمایش می دهد.


این سگ می خواهد رکسانا را بخورد

قاسم کشکولی

انتشارات بوتیمار


-کتاب را از یکی از هنرجوهای کارگاه داستان نویسی امانت گرفتم. اسمش را در نامزدهای مهرگان ادب دیده بودم و خوانده بودم که چاپش تمام شده و تجدید چاپ نمی شود. با اشتیاق سمتش رفتم.

-نه اینکه معتقد باشم به کتابها و جملات و محتواهای این چنینی نباید مجوز داد. ابدا چنین منظوری ندارم. اما  بشدت پر از سوالم. چطور مجوز گرفته؟ چطور مجوز گرفته؟ چطور مجوز گرفته؟ چطور گاهی یک عبارت و کلمه ی نه چندان اروتیک باعث حذف شدن چند صفحه از متن کتاب می شود، اما محتوایی به این سیاق، بی پرده و صریح ، جواز گرفته ؟ فرم گرایی نویسنده برای دریافت مجوز کافی ست؟ ( کنجکاوی تان برانگیخته شده؟ حتما می خوانیدش؟ تبریک می گویم! این بهترین شیوه ی تبلیغ برای یک کتاب است! )

-از نیمه داستان به بعد دوستش نداشتم. بی پروایی کلامی را نمی پسندم. پس ام می زند. نگاه جنسیتی( ولو شیفتگی بیمارگونه ی یک عیاش ) به زن را دوست ندارم. تمامش کردم که کار را نیمه کاره نگذارم. با پایان داستان، خوشحال بودم که نصفه نیمه رها نشد. تعلیق و توهم داستان عالی بود.



 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.