پسرک گفت:
ترانه ی ( ایران فدای اشک و خنده ی تو) رو می خوام. متنش رو میخوام. برام سرچ کن. همین الان. زودباش
از روزهای فرشته خصالی ام بود. کارش را راه انداختم. برایش از رو خواندم و او نوشت. موقع نوشتن لبخند مرموزی روی لبش بود.
-نمی نویسیش؟
-می نویسم.
-پس چرا طوری می خندی که آدم شک می کنه نمی نویسی؟
باز لبخند زد.
کار روخوانی ام که تمام شد گفت:
-حالا برات بخونمش؟
-بخون
بعد ترانه را با آهنگ برایم خواند. جای تمام (ایران) ها، اسم معلمش را گذاشته بود و جاهایی اسم خودش و کلاس شان را.
این هم از بچه ای که دارد جلوی چشمم در آتش عشقی سوزان می سوزد و هی، در شکلهای مختلف عاشقانگی می کند برای معلم جانش.