پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بیا لپت رو بکشم

پنجشنبه ها پسرک را خودم می برم  کلاس و می آورم. محل کارآقای پدر دور شده و مثل سالهای قبل، از این وقتها ندارد که هرجا خواستیم ما را ببرد. آقای برادر بزرگه هم که  توی راه چنان خدمتی به پسرک می کند که ترجیح می دهیم  تا جایی که می شود این دوتا را با هم تنها نگذاریم.

ظهر که رفتم دنبالش، توی مسیر رفتن، توی یک کوچه چندتا بچه مشغول بازی بودند. سه چهارتا دختر و پسر کوچولو. ازشان گذشتم. صدای دخترک ملوسی می گفت:

-من نخودی ام. من نخودی ام. منو نخودی بذارین!

صدای پسرکی پشت بندش شنیده شد:

-تو نخود نیستی که. تو خودِ گُشتی!

نگفت ( گوشت) ...گفت ( گُشت) !

ای خدا..مردم برایش! مردم برایش!

( جای پسرک بودم وقتی می گفتم تو خودِ گُشتی، لپ دختره را هم می کشیدم! )

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.