پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

روزت مبارک مامان!

سلام مامان جان!

روزت مبارک!

یادت هست پارسال قول دادم وقت روزمبارکی گفتن گریه نکنم و ترا هم گریه نیندازم؟ حتما یادت هست که هم خودم گریه کردم، هم دوستم را به گریه انداختم!طفلی دوست جانم مامان ندارد و من مثل چی می ترسیدم که نکند دیگر مامان نداشته باشم و بیماری سختِ لعنتی، با آن درمان جانفرسای عذاب آورش ترا ازمن بگیرد.

مامان جان!

پارسال روزمادری، غصه ی موهای قشنگت را خورده بودم. موهایی که تابستان ِجنگلیِ تیرماه ، کمند بود و  ژست گرفته بودیم و تو مرا بوسیده بودی و تمام سال را قربان صدقه ی موهایی رفتم که دیگر نبود. روزهای سختی داشتیم . آنقدر سخت که یادمان رفت حواس مان را به اطراف بدهیم.

تا آخر سال ، هر سه هفته یکبار، مردم و زنده شدم تا دوره ی درمانت بگذرد و برسی به دوره ی بعدی. از پشت راه ها و دره ها و کوه های فاصله، چقدر ترس خوردم مامان. چقدر غصه خوردم مامان. تن عضلانی بلند بالات، پوست و استخوان شد. موهات بعد از چندین ماه تلخ و سخت، ریشه زد. چقدر رنج بردی ، چقدر تلخی کشیدی مامان!

 امسال غصه ی تنهایی ترا را بخورم یا غصه ی بی پشت و پناهی خودم را؟
قرار است خوب حرف بزنم. که گریه ی کسی در نیاید.


مامان تنهای قشنگم...

روزت مبارک!

همین!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.