پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

طاعون

موش ها جیغ کشان وسط خیابان، توی راه پله ی ساختمان ها و هرجایی که فکرش را بکنی می افتند و خون چکان جان می دهند. کم کم آدمها با علایمی مشابه، کف به دهان آورده، دچار خیارک های سفتی روی تمام بدن می شوند و با تب و درد می میرند. دولت قضیه را جدی نمی گیرد. روزنامه ها آمار مرگ و میر را بسیار کمتر از تعداد واقعی اعلام می کنند. تا بالاخره شهر قرنطینه می شود و راه های ورودی و خرجی اش بسته می شود. خانواده ها از هم جدا می افتند، عشاق از هم دور می مانند، توریست ها و مسافران در شهر زندانی می شوند. ورود به شهر برای آنها که به سفر رفته اند مجاز است اما خروج به هیچ وجه.

کشیش طاعون را مجازات گناهان مردمان می داند و می خواهد که توبه کنند. گوشه گوشه ی شهر تبدیل به بیمارستانهای موقت می شود. عده ای به کادر درمانی کمک می کنند و عده ای مبتلا به جنون شده و خانه های طاعون زده را با ساکنانش به آتش می کشند. برای انبوه اجساد امکان تدفین نیست. ابتدا آنها را گروهی در چاله های عمیق پر از آهک دفن کرده و با زیادتر شدن تعداد مردگان، آنها را جمعا می سوزانند. سایه ی هراس و وحشت برتن شهر سنگینی می کند. هر روز صدها نفر می میرند. بسیاری از ترس مبتلا شدن خودکشی می کنند.

با رسیدن فصل سرما، بیداد طاعون فروکش می کند و کم کم حیوانات در خیابانها دیده می شوند و آمار کشتگان کاهش می یابد. تا اینکه با اطمینان از توقف طاعون، پایان قرنطینه اعلام می شود.

طاعون بین فقیر و ثروتمند؛ مومن و کافر، زن و مرد، کودک و بزرگسال، فرق نمی گذارد. همه از هر طیفی دچارش می شوند. تقریبا همه می دانند که این سرنوشت محتوم آنهاست و باید آن را بپدیرند و راه مدارا با این مصیبت را بیاموزند، اما عصیان آدمی در برابر رنج های ناگهانی، بی اینکه منشا و دلیلی برایش متصور باشی، کاملا طبیعی ست.

هرکس به شیوه ی خودش می خواهد در برابر این بلا مقاومت کند. دکتر ریو با بی اعتقادی به خدا تنها به دانش و دستاورد های علمی خودش معتقد است و کشیش با رد هر نوع کمک پزشکی، فقط استغاثه و توبه را راه درمان می داند. البته که هیچکدام به تنهایی چاره ساز نیست. چه اینکه طاعون روش و مدارش با هردو سیستم متفاوت است.

گذر مردم از فردیت به سمت جمعی گرایی از تاثیراتی ست که طاعون بر مردم بی تفاوت شهر گذاشته، تا جایی که داوطلبانه به پزشکان و پرستاران کمک می کنند.

در نهایت پیدا شدن دوباره ی موش ها این زنگ خطر را برای همیشه فعال نگه می دارد که هر آن ممکن است هیولا دوباره بپا خیزد و زندگی آدمیان را در کام بکشد.

طاعون

آلبرکامو

انتشارات نیلوفر

-دلیل خواندن ان کتاب شیوع  جهانی کرونا بود. خواستم ترس و وحشت  و واکنش مردمان سالهای دور را با وضعیتی مشابه با کلمات لمس کنم.

-ما هم قرنطینه ایم و بیماری شایع در جهان کشتگان زیادی از خود به جا گذاشته.

-گاهی وقتها حسابی بهم ریختم اما تمامش کردم.

-امید که پایان هر شب سیاهی سپیدی باشد. سیاهی کرونا نیز.

-پی دی اف این کتاب را خواندم

 


سه گانه

سه گانه تشکیل شده از سه مجموعه داستان که پیش تر به صورت جداگانه به چاپ رسیده.

(قدم بخیر مادربزرگ من بود) ( اژدها کشان) ( عروس بید)

همخوانی این سه مجموعه داستان در کنار هم مجال بررسی و قیاس بین این سه اثر را برای خواننده فراهم می کند.

بعد از مکان بی جغرافیای میلک که جهان داستانی نویسنده در داستانهای کوتاه او( و حتی رمان بیوه کشی) ست، فرهنگ بومی و خرده فرهنگ های خرافی روستایی مهم ترین شاخصه ی داستانهای سه گانه است. داستانها حول موجودات عجیب و غریبی که اهالی روستا بهشان عقیده و ارادت دارند می چرخد. مردم از این موجودات نمی ترسند یا اگر می ترسند ترسی آمیخته به هیبت و احترام است. غولی که دختران را می برد، یه لنگ که لای درختان سپیدار قد علم می کند،کفتال پری که جنازه می برد، مردگانی که به هیات پیشین خود، میان مردم باز می گردند، همه و همه باورهایی هستند که میان مردمان روستایی قصه های سه گانه حضور دارند. این باورها در هر نقطه از جهان با اشتراکات و افتراقات کمابیش نزدیک در جریان است. اما استفاده ی نویسنده از کاربرد این روایات، در بستر قصه، فرمی خواندنی و جذاب از داستان روستایی را خلق کرده.

با مرور قصه ها به اسم هایی  بر می خوریم که بنا به شکل ظاهری یا کیفیت شیردهی و ..و روی بز و گاو و حیوانات دیگر گذاشته می شود . سوء استفاده ی آدمها از داستانهای خرافی برای رفتن به خلوت و معاشقه ، برداشتن مال نذری،  گوشه ای از زیرکی و سیاست بشر در استفاده ابزاری از آنچه خودش بدان باور دارد را به رخ می کشد.

قصه های سه گانه آمیخته ای از آدم و حیوان و موجودات متافیزیکی ست که در دامان طبیعت به هم ممزوج شده و ترکیبی چشم نواز درست کرده. لیلی و مجنون توی سینی و گوزن های روی پرده چنان جان دارند که آدمها را در آغوش می کشند . زبان داستانی نویسنده از اولین مجموعه داستان به سمت آخری، شاعرانه و ادبی می شود تا جایی که در مجموعه ی عروس بید، باید جمله را چندبار بخوانی تا از لذت شاعرانگی چینش کلمات در کنار هم بارها و بارها لذت ببری.

قدم بخیر مادربزرگ من بود بیشتر روی زبان دیلمی مانور می دهد.اگر توضیحات اندک پاورقی ها نبود، خوانش و درک قصه تقریبا بی نتیجه می ماند. اژدها کشان آسان خوان تر می شود ، زیرا برخی اصطلاحات و لغات در قدم بخیر، گفته و شنیده شده و آشنا به نظر می رسند. گویی آن شگفتانگی نفهمیدن برخی لغات، در مجموعه ی دوم خودبخود حل می شود و معنای آنها آشکار می شود. و در عروس بید چنان با لغات عشقبازی شده که نمی دانی قصه را بفهمی یا تصویر بدیع شاعرانه ی پیش رو را.

قدم بخیر، نوعی خشونت روستایی دارد. رسم و رسوم مردم شوخی بردار نیست. هر رسمی باید به منطق خودش برگزار شود. اژدها کشان نرم تر می شود. طبیعت را وارد بازی می کند. نور آدم و امامزاده را به هم متصل می کند. مرگ را عاطفی و انسانی می نمایاند.نویسنده با شیطنت وارد قصه شده و خودش را جایی که دوست دارد نشان می دهد و باز پشت کلمات پنهان می شود. پسرها را به نام پدر واقعی صدا می زند. عروس بید درد انسان دارد. جذامیان رانده شده، پسران پنجه خورده ی نذر شده،سه برادران شب گم شده، میراث دزدی ،آخوند فراری از حوزه، همه و همه جریانات انسانی یک جامعه ی بشری ست.

میلکِ سه گانه بی جغرافیاست.گرچه سه مکان به همین نام روی نقشه ی ایران نام و نشان دارند.اما میلکی که در این قصه ها خلق شده، ماکوندوی نویسنده است. همانقدر عجیب و غریب و جادویی ، همانقدر طبیعی و باور کردنی.  محلی برای هپرته گویی های مردم و خرافه دوستی هاشان. دوستی و دشمنی هاشان، عاشقگانگی و نفرت هاشان.

آدمهای آشنای هر قصه در قصه ی بعدی و در مجموعه داستان بعدی همچنان حضور دارند و این آشنایی پنداری، دوستی با قصه ها را بیشتر می کند. پاچه های آلوده به پهن همانقدر جذاب و دیدنی نوشته شده که پیش سینه ی خیس زنان از فوران شیر. قصه های این مجموعه خواندنی نیستند. دیدنی اند.

سه گانه

یوسف علیخانی

نشرآموت

-با خواندن سه گانه، دیگر تمام کارهای چاپ شده ی این نویسنده را خوانده ام.

-کلی حرف دارم در مورد سه گانه.آنقدر حیرتزده و گیجم که نمی دانم کدام را بنویسم.

-کلی غبطه خوردم به قدرت قلم نویسنده که کلمات را اینقدر بلد است.

-زنهای میلک را دوست دارم حتی اگر بدجنسی کنند و زاغ مردمان را چوب بزنند.

-ادبیات اقلیمی همچنان مرا از ذوق می کشد و هربار قصه ی خوبی از این نوع ادبیات بخوانم بیشتر شیفته میشوم. این قصه ها از بهترین نمونه ی ادبیات اقلیمی ایران، بین کتابهایی که من خواندم بود.

-پنج سال است که کتاب را دارم اما بخت و اقبالش افتاد برای روزهای قرنطینه و حال خوشی که نثارم کرد وصف کردنی نیست.

-چرا زودتر نخواندمش؟ من هم خرافه پرستم. مطمئنم که وقتش الان بوده که خوانده شود.

-خواننده باید دنبال کلمه برود. چیزی را که نمی داند سرچ کند.بپرسد. اما خواننده گناه نکرده که فرهنگش و دایره ی لغاتش با انبان سنگین و بزرگ واژه های نویسنده تفاوت وزنی بسیار دارد(والله بخدا)

-با تعریف های من سراغ کتاب نروید. اگر ادبیات اقلیمی، ادبیات روستایی، کلمه های شاعرانه، زبان و فرمِ چفت و بست دار دوست دارید بخوانیدش. وگرنه قصه ها را حرام نکنید با نصفه نیمه خواندن و غر زدن.

-نگاه و نظرم به کتاب، به علیخانی نویسنده است نه علیخانی ناشر. و نه ناشر پرتقال خونی.



اعترافات هولناک لاک پشت مرده

داستانی که در یک کلام توصیف می شود: هولناک! همه چیز این داستان هولناک است. آدمهایش. رفتارهاشان.اعتقاداتشان،بیرون و درون شان،حرفهاشان،عزاداری و تدفین شان. بجز لاک پشتهایی که از قضا چندان خوی وحشی گری ندارند و نسبتا آرامند، همه چیز به معنای واقعی هولناک است.

مردن کانی بهانه ای ست که رذالت و خباثت خانواده ی کانی و ضیا را عریان ببینیم. ضیا از نوجوانی با مجوزی که مادربزرگ برای رها شدن از فشار زیرشکم برایش صادر کرده، جز به غریزه و زنبارگی فکر نمی کند و عجیب که کسی را به زنی می گیرد که هیچکدام از معیارهای تنانگی یک زن را ندارد. ناچار است مثل برده ی زرخرید خصوصی ترین کارهای کانی را انجام دهد و شاید به تلافی همین برده وارگی چشم و دلش مدام پی لب و دهان و چربی های تزریقی این و آن است.

آدمهای هولناک این داستان هولناک در پی ارضای خودخواهی ها و حماقت های پیدا و پنهان خودشان اند. از پدری که پسرهایش را به بهانه ی کاردستی بچگی یا جوش زیرچانه مدام مسخره می کند و حتی بازی کلامی سیاهش را با عروسش کانی و مادر او نیز ادامه می دهد تا دایی بی خصیه که انتقام داشته و نداشته اش را باید از ضیا بگیرد.

ضیا فقط در دنیایی که با ناف شیطان می سازد احساس راحتی و خودبودگی دارد و در دنیای واقعی فقط نقش بازی می کند.

هیولای هفت سری که در درون بشر خفته در آدمهای این قصه با تمام هفت سرش بیدار است و بیداد می کند. طنز سیاه و تلخی که خرده روایت های قصه را می سازد بهترین وسیله برای روایت کثافت و آلودگی های جامعه ای ست که همگان سعی در پنهان کردنش داریم.

اعترافات هولناک لاک پشت مرده

مرتضی برزگر

نشرچشمه

-قلب نارنجی فرشته اصلا قابل قیاس با این کتاب نیست. شاید تنها شباهتش قساوت و خونسردی راوی در روایت تیرگی های بشری باشد. موضوع قیاس بین بهتر و بهترین نیست. ساختار قصه ها با هم فرق دارد و این مهارت نویسنده است که در دو فضای متفاوت قلم زده.

-حس دوگانه ای به کتاب داشتم. هم دوست داشتم بگذارمش کنار و هرگز ادامه اش ندهم، بس که آدمهاش رذل بودند . هم میل به خواندن و خواندن و خواندن می جوشید در من بس که شخصیت ها عینی و قابل لمس در آمده بودند .

-جسارت و صراحت و گستاخی راوی ( راوی داستانی نه نویسنده) در بیان هرچه نگفتنی ست، گاهی آدم را پس می زد اما توی قصه که حل می شوی، زبانی جز زبان راوی را برای راوایت این همه پلشتی برنمی تابی.

-یک کلام: داستانِ هولناک، زبانِ روایت هولناک، آدمهای هولناک، اما  بسیار بسیار خواندنی .

-مشتاقانه چشم به راه کار بعدی این نویسنده می مانم.



بار هستی

رمانی فلسفی با تکیه و تاکید بر مفاهیم روابط انسانی در تقابل با چگونگی کیفیت هستی. در این رمان چهار شخصیت از لحاظ  عقاید و رفتار مورد بررسی قرار می گیرند. توما نقطه ی عطف سه شخصیت دیگر است. ترزا عشقی توام با حسادت را در سرتاسر زندگی تجربه می کند. سابینا با خیانت هیچ مشکلی ندارد زیرا به هیچ چیز احساس تعلق ندارد و آزادی روح و جسم را بیشتر از هرچیزی قبول دارد ، فرانز وفاداراست  ، در دوره های مختلف به همسرش، به سابینا و به شاگرد عینکی اش . توما مدام در مظان اتهام خیانت است و از انجام آن ابایی ندارد. گویی بخشی از سرشت اوست.

بازه ی زمانی رمان مربوط به زمان حمله ی روس ها به چکسلواکی ست. توما بخاطر نوشتن یک مقاله ضد کمونیستی از طبابت محروم می شود و زندگی در یک روستا و کار با کامیون را در پیش می گیرد. خشم و اندوهی که مردم چک از سلطه ی روسها روی دوش خود حمل می کنند در نوع نگاه کوندرا به هستی نمایان است. گروهی متشکل از روزنامه نگار، پزشک، هنرپیشه و ... که برای تظاهرات علیه ظلم و ستم به کامبوج می روند به نوعی نماینده ی اعتراض به حضور روسها در جامعه ای ست که کسی آنها را نمی خواهد. کشته شدن فزانز در این تظاهرات، نیز بهایی ست که اعتراض به ظلم و سیطره ی نیروی قهار در پی خواهد داشت.

دنیای درون شخصیتهای داستان به قوت و قدرت روایت شده و خواننده با تمام وجود آنها را درک می کند. حتی کارنین سگ ترزا و توما شخصیتی ملموس و واقعی می شود و نحوه ی مرگ او ، خواننده را دچار اندوه می نماید.

عشق مفهومی انتزاعی ست و بین دو انسان ماهیتی معامله گرانه پیدا می کند در حالیکه که علاقه و عشق بین انسان و حیوان چنین نیست. انسان از حیوان مورد علاقه اش انتظارات و توقعی ندارد و او را همانطور که هست می پذیرد. به همین دلیل است که عشق انسانی افول می کند و به خیانت و جدایی منجر می شود.

بار هستی

میلان کوندرا

نشر قطره


 

دست از این مسخره بازی ها بردار ، اوستا

بن مایه و تم داستانهای این مجموعه در یک کلمه خلاصه می شود: گرسنگی. گرچه که انقلاب صنعتی مائو و انقلاب فرهنگی پس از مرگ مائو در پلات داستانها عرض اندام می کند، اما همه حول همان یک محور که ذکر شد می چرخند.چینی ها در زمان جنگ با ژاپن، دچار فقر و فاقه اند و مثل برگ خزان کشته شده و روی زمین می ریزند.در زمان انقلاب صنعتی بعلت کمبود منابع غذایی دچار همه چیز خوری ( از پوست درختان گرفته تا جانوران و حشرات کوچک موجود در آب و لجن) اند و به علت گرسنگی نسبت به هم رحم ندارند و بزرگسالان رعایت حال و شکم کوچکترها را نمی کنند، در دوران انقلاب فرهنگی که تک فرزندی به صورت قانونی تصویب شده، به راحتی فرزندان دختر را به محض تولد توی دشت آفتابگردان، در دل خاک با سنگی روی سینه ، در دیگ آب جوش، یا هرجا که مطمئن باشند زنده نمی مانند رها می کنند و با راحتی خیال به زندگی ادامه می دهند. تجربه ی جنگ و انقلاب بی رحم صنعتی و کار در مزارع اشتراکی که شکاف طبقاتی بین فقیر و غنی را عمیق تر نموده، از آنها مردمانی ساخته که را راحتی یکدیگر را متهم کرده و می کشند.

مو یان صراحتا می گوید تنها چیزی که باعث شده نویسنده شود، گرسنگی ست. او به امید دست یافتن به غذاهای خوش طعم و متنوع نویسنده شده تا با پول فروش آثارش بتواند گرسنگی زجر آور دوران کودکی اش را التیام بخشد.

پایان بندی داستانها متفاوت و غیر قابل پیش بینی است اما آنچه داستانهای این مجموعه را خواندنی و جداب می کند، زبان روایت بی نقص مو یان است. زبانی ادبی ، آکنده از ریز بینی و دقت در جزییات و تصویری نویسی ماهرانه از صحنه و اتفاقات.

دست از این مسخره بازی ها بردار ، اوستا

مو یان

نشر چشمه

-اسم حقیقی نویسنده چیزی دیگری ست. مویان به زبان چینی یعنی ( حرف نزن).این اسم را مادر نویسنده در کودکی روی او گذاشته بود.

-جمعیت زیاد چین و مردم همه چیز خوارش همیشه برایم جالب بوده، در این کتاب به صورت غیر مستقیم به ریشه ی این پدیده ها پرداخته می شود.

-(طاقت زندگی و مرگم نیست) مو یان را نیز در برنامه ی کتابخوانی دارم. پیش بینی می کنم که دوستش خواهم داشت.

-امان از جنگ و پیامدهاش.

-امان از شرارت نوع بشر که در هر فرقه و قوم و ملتی، یک رنگ و یک شکل و یک معنی دارد.




کشتن به سبک خانگی

مجموعه داستانی با نُه قصه ی در هم تنیده. آدمهای هر قصه وارد قصه ی بعدی می شوند تا برشی از زندگی شان را ببینیم و بخوانیم. گاه این آدمها آنقدر جاندار و زنده اند که تا داستانهای بعدی هنوز دنبال ردپایی از آنها در قصه ها هستی. ژولی و فاطی یکی از همان آدمهاهستند .

آدمهای این محله هرکدام قصه ای دارند در خور توجه، که گرچه به ظاهر روزمرگی می آید اما نوع روایت نویسنده این بُعد روتین زندگی را دیدنی و جذاب می کند.دغدغه های شاباجی خانومِ غسال خانه،پسر سی و نه ساله ی کافه گرد،شوهر فاطی که روز به روز لاغرتر می شود،شوهر پنجمی که وجود ندارد،آقا و خانم کاف خیال پرداز،زهره که باید با مانتو بخوابد،زنی که قبل از خانم بایسته خانم خانه بوده و خبرنگاری که چاقو باید توی دنده هایش فرو برود، هرکدام  با ماجرایی رئال روایت می شوند و افکار و منویات درونی انسانی – که ممکن است افکار هریک از ما آدمها باشد- در متن قصه آشکار می کنند. آدمها با صدای سرشان حرف می زنند و خود و محیط را می شناسانند.

کشتن به سبک خانگی

افسانه احمدی

نشرنیماژ

-کتاب را خرد خرد بین وقت های دندانپزشکی خواندم و لذت بردم.

-قصه ها خوشخوان و روان اند و شخصیتها خواننده را سرگردان نمی کنند.

-کتاب نامزد جایزه ی احمد محمود شده.


غول مدفون

داستان در انگلستان قرن پنجم می گذرد.متعلق به زمانی ست که مردم به غول ها و اژدها و پری ها معتقدند و زندگی روزمره شان بسته به تکان و حرکات و رفتارهای این موجودات بالا و پایین می شود.

اژدهایی ماده بخار گرم نفسش را روی سر قوم ساکسون و بریتون دمیده و آنها را به فراموشی دچار کرده.طوری که هیچ چیزی از گذشته به یاد نمی آورند. و این فراموشی ماهیتی دوگانه دارد. عشاقی که دل و روحشان لبالب از مهر ورزی و عاشقانگی ست می ترسند مبادا خاطراتی را به یاد بیاورند که رد و نشانی از اختلاف ها و جدل و نزاع ما بین شان داشته باشد و ترجیح می دهند که همین طور فراموشکار بمانند و از طرفی گروهی می خواهند همه چیز را به یاد بیاورند تا بدانند منشا و مبدا جنگ و نفرت میان اقوام زیر سر کیست و چه دلیلی دارد.

ایستگاه های قایق زوج ها را یکی یکی به جزیره ی رهایی می رسانند و عشاق بیم دارند که زوج شان تنهایی وارد جزیره شود و قایقران برای بردن این نیمه ی دیگر برنگردد، همچنان که بسیاری از زن ها را بیوه کرده و بسیاری از مردها را تنها به جا گذاشته.

این داستان حماسی که آمیخته به فانتزی ست، حرفهایی از منطق و فلسفه ی زندگانی بشری دارد. فراموشی شاید همان روحیه ی بخشندگی و چشم فروبستن و اغماض نسبت به ناملایمات و فرودهای زندگی و آدمهای ناپسند است.توصیه به در حال زندگی کردن و غنیمت شمردن اکنون.

و قایقی که زوج ها را دو پاره می کند و نیمه ای را می برد و نیمه ی دیگر را نه، گویی مرگ است که در زمان و موعد مقرر خود، کارش را انجام می دهد و اهمیتی نمی دهد آنکه همراه خود می برد مادر کسی ست، همسر کسی ست یا هر نسبتی با بازماندگان دارد.او فقط مامور است به بردن کسی که زمان استراحتش در جزیره ی آرامش فرا رسیده.

غول مدفون

کازوئو ایشی گورو

نشرچشمه

 

-کتاب جایزه ی نوبل برده.

-روان خوان بود و سریع تمام شد.

-خواندنش اصلا ملال آور نبود.



 

فرانکشتاین در بغداد

دستفروش بغدادی طی یک اقدام جنون آمیز اجزای بدن کشته شدگان در انفجارهای شهر را به هم می دوزد تا یک انسان کامل داشته باشد. دلیل این کار سخنان تمسخر آمیز یکی از پرسنل سردخانه است که تلاش او را برای یافتن بدن کامل دوستش به تمسخر می گیرد و می گوید: ( از هر بدنی چیزی بردار و برای خودت یک جسد کامل درست کن و ببر.)

از اینجا سوررئال وارد قصه شده و روح یکی از کشتگان بی گناه در جسم این جسد هزار تکه حلول می کند و قصد انتقام از تمام کسانی را دارد که هر تکه از بدن را به قتل رسانده اند.

سیستم فاسد اداری، نظامی ، فرهنگی و اجتماعی عراق در دوره ی معاصر در طی این قصه ی پست مدرن به باد انتقاد گرفته می شود. در بستر اجتماع، سودجویان بازاری قصد دارند یهودیان و ارامنه را از منازلشان بیرون کنند و خانه های قدیمی و پر از اشیای با ارزش مذهبی و قدیمی شان را به ثمن بخس از چنگشان دربیاورند. (امّ دانیال پیرزن یهودی در انتظار پسری که بیست سال پیش به اجبار و فریب به جنگ رفته و برنگشته، دل به هیولای هزار پاره می بندد و او را در خانه می پذیرد.)(نظامی ها منفعل از دستگیری هیولا، دستفروش را تا حد مرگ کتک می زنند تا اعتراف کند که هیولا خود اوست)(ساعت، لپ تاپ، لباس، حتی هتل بف بهایی اندک خرید و فروش می شود تا خرج سفر یا یک زندگی ساده و فقیرانه شود).

فرانکشتاین در بغداد

احمد سعداوی

ترجمه امل نبهانی


عکسی که خودم گرفتم رو پیدا نکردم. عکس نتی گذاشتم

اعتراف می کنم زورم اومد دوباره عکس بگیرم و گوشی رو با لپ تاپ وصل کنم و ...



سه سکانس از پاییز

جز سکانس اول که به ادبیات بازاری تنه می زند و چیز خاصی در چنته ندارد، دو سکانس بعدی سرشار از شگفتی و تکانه ی داستانی ست. با هر پاراگرافی بخشی از شخصیت های قصه برای خواننده رو می شوند و خواننده وسط ماجرایی درهم پیچیده و رمز آلود، متحیر برجا می ماند و قادر نیست میان حق و ناحق شخصیت ها داوری کند.

نقطه ی قوت داستان رمزگشایی های هر سکانس بدون وابستگی به سکانس های قبلی ست. گویی هر شخصیت خود را محق می داند برای قضاوت کردن آدمهای قصه ، بدون اینکه به درون خودش نگاهی بیندازد و روند رفتارهای شخصی خود را در وقوع حوادث دخیل بداند.

آدمیزاده مستعد انجام هر کار شگفت انگیزی هست. هر شرارتی که حتی به فکر نیز خطور نکند از آدمی ساطع می شود. یافتن پدر عاریه ای برای بچه ی نامشروع ، سوزاندن بازو با اتو برای زشت شدن طرف و ... کمترین کارهایی ست که خیر و شر بشر را در بوته ی امتحان قرار می دهد.

سه سکانس از پاییز

مائده مرتضوی

نشر البرز


میدل مارچ

(میدل مارچ) روستایی کوچک در انگلستان در دوران ارباب رعیتی محور اصلی داستان است. سه رابطه ی عاشقانه در خلال اتفاقات اجتماعی مطرح می شوند و دلایل موفقیت و عدم موفقیت آنها با ریز بینی راوی که گاه گاه مستقیم خواننده را مورد خطاب قرار داده و تلاش دارد او را به آنچه رخ داده راضی و قانع کند، بیان می شود. طوری که در پایان جز آنچه روی داده چیزی موجه تر و طبیعی تر مورد انتظار نیست.

نویسنده سیستم انتخاباتی کشیش و نماینده ی پارلمان از این روستا را با فعالیتهایی که افراد برای جذب آراء انجام می دهند از زبان ساکنین محلی مورد انتقاد قرار می دهد و تلاش رقبا برای تخریب چهره ی یکدیگر را صراحتا به تصویر می کشد.

مثل همه ی ادوار تاریخ در این دوره هم پول حرف اول را می زند و کم و زیاد شدن مقدار میراثی که از یک مرد ثروتمند به افراد ذینفع می رسد، سرنوشت و مسیر زندگی شان را تعیین می کند.

میدل مارچ با زبانی روان و آمیخته به لغات خوش آهنگ ادبی مسایل متعددی از قبیل موضوعات مربوط به زنان،شیوه و دلایل ازدواج، علم پزشکی نوین، سیاست، فرهنگ، هنر،دین و مذهب، راه آهن و ... را در متن داستان روایت می کند.

میدل مارچ

جورج الیوت

نشردنیای نو

-خوشخوان و روان است

-خواننده از اول می داند کدام ازدواج محکوم به شکست است. چرا نویسنده نمی داند؟ (یک شوخی لوس از جانب نگارنده!!)

-پیرمرد دم مرگ دچار تحول شد اما دیر بود و همه را با ندادن میراث حسابی چزاند.

-کشیش مسن و دختر جوان! وا حیرتا!

-اگر مثل من به دوره ی کلاه و لباسهای چین دار و چند لایه علاقمندین، این کتاب خوراک شماست.