پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

طاعون

موش ها جیغ کشان وسط خیابان، توی راه پله ی ساختمان ها و هرجایی که فکرش را بکنی می افتند و خون چکان جان می دهند. کم کم آدمها با علایمی مشابه، کف به دهان آورده، دچار خیارک های سفتی روی تمام بدن می شوند و با تب و درد می میرند. دولت قضیه را جدی نمی گیرد. روزنامه ها آمار مرگ و میر را بسیار کمتر از تعداد واقعی اعلام می کنند. تا بالاخره شهر قرنطینه می شود و راه های ورودی و خرجی اش بسته می شود. خانواده ها از هم جدا می افتند، عشاق از هم دور می مانند، توریست ها و مسافران در شهر زندانی می شوند. ورود به شهر برای آنها که به سفر رفته اند مجاز است اما خروج به هیچ وجه.

کشیش طاعون را مجازات گناهان مردمان می داند و می خواهد که توبه کنند. گوشه گوشه ی شهر تبدیل به بیمارستانهای موقت می شود. عده ای به کادر درمانی کمک می کنند و عده ای مبتلا به جنون شده و خانه های طاعون زده را با ساکنانش به آتش می کشند. برای انبوه اجساد امکان تدفین نیست. ابتدا آنها را گروهی در چاله های عمیق پر از آهک دفن کرده و با زیادتر شدن تعداد مردگان، آنها را جمعا می سوزانند. سایه ی هراس و وحشت برتن شهر سنگینی می کند. هر روز صدها نفر می میرند. بسیاری از ترس مبتلا شدن خودکشی می کنند.

با رسیدن فصل سرما، بیداد طاعون فروکش می کند و کم کم حیوانات در خیابانها دیده می شوند و آمار کشتگان کاهش می یابد. تا اینکه با اطمینان از توقف طاعون، پایان قرنطینه اعلام می شود.

طاعون بین فقیر و ثروتمند؛ مومن و کافر، زن و مرد، کودک و بزرگسال، فرق نمی گذارد. همه از هر طیفی دچارش می شوند. تقریبا همه می دانند که این سرنوشت محتوم آنهاست و باید آن را بپدیرند و راه مدارا با این مصیبت را بیاموزند، اما عصیان آدمی در برابر رنج های ناگهانی، بی اینکه منشا و دلیلی برایش متصور باشی، کاملا طبیعی ست.

هرکس به شیوه ی خودش می خواهد در برابر این بلا مقاومت کند. دکتر ریو با بی اعتقادی به خدا تنها به دانش و دستاورد های علمی خودش معتقد است و کشیش با رد هر نوع کمک پزشکی، فقط استغاثه و توبه را راه درمان می داند. البته که هیچکدام به تنهایی چاره ساز نیست. چه اینکه طاعون روش و مدارش با هردو سیستم متفاوت است.

گذر مردم از فردیت به سمت جمعی گرایی از تاثیراتی ست که طاعون بر مردم بی تفاوت شهر گذاشته، تا جایی که داوطلبانه به پزشکان و پرستاران کمک می کنند.

در نهایت پیدا شدن دوباره ی موش ها این زنگ خطر را برای همیشه فعال نگه می دارد که هر آن ممکن است هیولا دوباره بپا خیزد و زندگی آدمیان را در کام بکشد.

طاعون

آلبرکامو

انتشارات نیلوفر

-دلیل خواندن ان کتاب شیوع  جهانی کرونا بود. خواستم ترس و وحشت  و واکنش مردمان سالهای دور را با وضعیتی مشابه با کلمات لمس کنم.

-ما هم قرنطینه ایم و بیماری شایع در جهان کشتگان زیادی از خود به جا گذاشته.

-گاهی وقتها حسابی بهم ریختم اما تمامش کردم.

-امید که پایان هر شب سیاهی سپیدی باشد. سیاهی کرونا نیز.

-پی دی اف این کتاب را خواندم

 


نظرات 2 + ارسال نظر
طوبی دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 ساعت 00:43

حالا چرا تو این فلاکت رفتین سراغ این کتاب . من که خوندم هی پیش خودم می گفتم وای شهرک ما از بس گربه داره موش نداریم .چی کار کنیم . ولی از شوخی گذشته خیلی داستان تلخیه , من که از همه دولت آزادم نمی رم سرش.

خواستم ببینم بقیه ی مردم دنیا چطوری با همچین بحرانهایی کنار میان
ولی خیلی اذیت شدم

اعظم دوشنبه 22 اردیبهشت 1399 ساعت 00:30

منم اسفند شروع کردم و فروردین تمومش کردم.
تاریخ دور تکرار هست، و همه سیاستمدارهای دنیا عین هم می‌کردند و می‌کنند.

کاملا ایمان دارم به این مساله که تاریخ تکرار و توالی حوادثه. بدون ذره ای خطا. و جالبه که آدما همیشه همونطور که عزار سال قبل رفتار کردن، باز هم رفتار می کنن.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.