پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اعترافات هولناک لاک پشت مرده

داستانی که در یک کلام توصیف می شود: هولناک! همه چیز این داستان هولناک است. آدمهایش. رفتارهاشان.اعتقاداتشان،بیرون و درون شان،حرفهاشان،عزاداری و تدفین شان. بجز لاک پشتهایی که از قضا چندان خوی وحشی گری ندارند و نسبتا آرامند، همه چیز به معنای واقعی هولناک است.

مردن کانی بهانه ای ست که رذالت و خباثت خانواده ی کانی و ضیا را عریان ببینیم. ضیا از نوجوانی با مجوزی که مادربزرگ برای رها شدن از فشار زیرشکم برایش صادر کرده، جز به غریزه و زنبارگی فکر نمی کند و عجیب که کسی را به زنی می گیرد که هیچکدام از معیارهای تنانگی یک زن را ندارد. ناچار است مثل برده ی زرخرید خصوصی ترین کارهای کانی را انجام دهد و شاید به تلافی همین برده وارگی چشم و دلش مدام پی لب و دهان و چربی های تزریقی این و آن است.

آدمهای هولناک این داستان هولناک در پی ارضای خودخواهی ها و حماقت های پیدا و پنهان خودشان اند. از پدری که پسرهایش را به بهانه ی کاردستی بچگی یا جوش زیرچانه مدام مسخره می کند و حتی بازی کلامی سیاهش را با عروسش کانی و مادر او نیز ادامه می دهد تا دایی بی خصیه که انتقام داشته و نداشته اش را باید از ضیا بگیرد.

ضیا فقط در دنیایی که با ناف شیطان می سازد احساس راحتی و خودبودگی دارد و در دنیای واقعی فقط نقش بازی می کند.

هیولای هفت سری که در درون بشر خفته در آدمهای این قصه با تمام هفت سرش بیدار است و بیداد می کند. طنز سیاه و تلخی که خرده روایت های قصه را می سازد بهترین وسیله برای روایت کثافت و آلودگی های جامعه ای ست که همگان سعی در پنهان کردنش داریم.

اعترافات هولناک لاک پشت مرده

مرتضی برزگر

نشرچشمه

-قلب نارنجی فرشته اصلا قابل قیاس با این کتاب نیست. شاید تنها شباهتش قساوت و خونسردی راوی در روایت تیرگی های بشری باشد. موضوع قیاس بین بهتر و بهترین نیست. ساختار قصه ها با هم فرق دارد و این مهارت نویسنده است که در دو فضای متفاوت قلم زده.

-حس دوگانه ای به کتاب داشتم. هم دوست داشتم بگذارمش کنار و هرگز ادامه اش ندهم، بس که آدمهاش رذل بودند . هم میل به خواندن و خواندن و خواندن می جوشید در من بس که شخصیت ها عینی و قابل لمس در آمده بودند .

-جسارت و صراحت و گستاخی راوی ( راوی داستانی نه نویسنده) در بیان هرچه نگفتنی ست، گاهی آدم را پس می زد اما توی قصه که حل می شوی، زبانی جز زبان راوی را برای راوایت این همه پلشتی برنمی تابی.

-یک کلام: داستانِ هولناک، زبانِ روایت هولناک، آدمهای هولناک، اما  بسیار بسیار خواندنی .

-مشتاقانه چشم به راه کار بعدی این نویسنده می مانم.



نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم شنبه 6 اردیبهشت 1399 ساعت 13:43

من قلب نارنجی فرشته رو خیلی قبل خوندم،زیاد دوست نداشتم، ۳ تا از داستان شکل داستان و روایت رو دوست داشتم. در کل متوسط بود برام.
اینوهم دارم اما هنوز نخوندم
گفتم رمان نویسنده رو هم تست کنم ببینم تو داستان بلند چطوریه
تقریبا اکثر کسایی که کتابخونیشون رو قبول دارم، دیدم میگن قابل مقایسه با کتاب قبلی نیست.

من قلب نارنجی رو بی نهایت دوست داشتم.
لاک پشت رو نمیگم قصه رو دوست داشتم. اما شخصیت پردازی و تکنیک واقعا عالی بود.تا جایی که نفرت و انزجار رو در من زنده کرد نسبت به شخصیتها.
ازنظر منم قابل مقایسه نیستن دو تا کاراش
یک لایو قصه خوانی از نویسنده دیدم که همون چند صفحه دیوانه م کرد بس که توصیف های عالی و تصاویر زنده ی بدیع داشت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.