-
مسخره
شنبه 16 مرداد 1395 02:04
مسخره می خندید. خیلی مسخره می خندید. آنقدر که وقتی برای اولین بار صدای خنده اش را می شنیدی ، فکر می کردی دارد مسخره ات می کند و خنده اش در واقع ریشخند است. اما واقعیت این بود که مدل خنده اش همین بود.یک جور خاصی که نمی شود گفت چطوری یا مثل کی... فقط مسخره می خندید. خیلی مسخره می خندید. قشنگ نبود. زنانه یا دخترانه نبود....
-
خودش اومد :)
پنجشنبه 14 مرداد 1395 19:35
قصه گوی پیر شهرم بگذر آرام از کنارم در برم منشین برایت قصه ای ، دیگر ندارم قصه هایم مرده در من دیگر از افسانه سیرم در مزار قصه هایم می نشینم تا بمیرم گاهی همینطوری می آید و برای خودم می خوانمش. همیشه هم تعجب می کنم که چطور این ترانه از بچگی تا همیشه توی مغزم فرو رفته و پاک نمی شود و بدون اشتباه همیشه همینها را می...
-
سامار
پنجشنبه 14 مرداد 1395 19:22
شیدا با چمان بانو هم ذات پنداری می کند و در تمام حالات سرخوشی و ناراحتی یک چمان بانوی درون او را کنترل می کند. داستان این دوزن گره خورده و تنیده در هم روایت می شود. وجود و نبود بچه ، مهم ترین عاملی است که این دو زن را به هم پیوند داده. چمان بانو قادر نیست بچه دار شود و شیدا نمی تواند جنین را تا پایان بارداری با خودش...
-
سالگرد
سهشنبه 12 مرداد 1395 14:27
ما شش نفر بودیم یکی مان ،همان اوایل راه- در سیزه سالگی اش - ، خسته شد و نشست به استراحت در یک خانه ی سنگی. من هنوز هم خواب می بینم... که پیدایش شده و نشسته روبروی امروزم ، من هنوز هم دلم غنج می زند از دیدنش، از خندیدنش ، از بودنش در خواب هام . من هنوز احمقانه فکر می کنم روزی از دل خاطره ها پیدایش می شود ! - امروز...
-
یه رمز آسون بذار
دوشنبه 11 مرداد 1395 11:05
گوشی و تبلت و لپ تاپم رمز و کد و پترن و هیچ چیز سکیوریتی ای نداره. ( سکیوریتی تو قربون با این خارجکی حرف زدنت مادر!!! ). خلاصه گیر هرکی افتاد، می تونه فاتحه ی همه شونو بخونه برام. فقط تلگرامم رو به پیشنهاد دوست جان رمز دار کردم برای بالابردن امنیتش برای جلوگیری از هک شدن. رمز خیلی ساده و بچگونه. البته همونم با شامورتی...
-
کالم می ... گاد، پلیز
دوشنبه 11 مرداد 1395 10:48
کلافه ام خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی از هر راهی میرم ، می رسم به همینی که الان هست لعنتی * شاعر می فرماد: ( بسه دنیا دیگه بسه . . من به ساز تو می رقصم ) خودم می فرمام: کی باشه بزنم ساز و مازتو بشکونم و وادارت کنم تو برام برقصی!!!
-
فاز این چند وقته
دوشنبه 11 مرداد 1395 00:31
فکر کنم موقت: احتمالا عقلم می رسه که توی پلاستیک فروشی ها، سفره های کاغذی و نایلونی رولی می فروشن. اما همیشه با خودم سفره می برم بیرون. بعد از غذا خوردن هم سفره رو با دستمال پارچه ای تمیز می کنم.مسلما عقلم می رسه که تی بگ به دلیل ساختار کاغذی و تفاله چاییش ، قابلیت بازگشت به طبیعت ( در خدا سال بعد) رو داره.اما تی بگ...
-
ای دختر ...
جمعه 8 مرداد 1395 21:36
میگم دخترجان... سعی کن خودت باشی. با امضای خودت. با حرفای خودت. با ویژگی های خودت. از کجا معلوم ، شاید همون خود خودت دوست داشتنی باشه؟ هان؟ شاید دوست داشتنی باشه. هی بدو بدو بیای و تقلب کنی، کپی کنی، تقلید کنی که همه بهت می خندن! دقیقا هم همونایی که فکر می کنی متوجه نمی شن، متوجه می شن.لامصبا رو هوا می زنن ها ! خودت...
-
نئوگلستان
دوشنبه 4 مرداد 1395 11:09
نئو گلستان باز نویسی حکایات شیرین گلستان سعدی با نیش گزنده ی طنز معاصر و پایان بندی متناسب با روزگار امروزی است. اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کنونی ، با زیرکی و زیبایی با حکایات سعدی ترکیب شده و محصولش که حکایات نئو گلستان باشد، علاوه بر لبخند و انبساط خاطر، تلنگری به روح راحت طلب و معاش اندیش و مال اندوز و...
-
پرفروش تیرماه... هوراااااا
دوشنبه 4 مرداد 1395 00:09
[Forwarded from نشر آموت] #پرفروش ترین های تیر ماه #نشر_آموت در پخش #ققنوس: ۱:#من_پیش_از_تو / جوجو مویز/ ترجمهی مریم مفتاحی/ چاپ دوازدهم ۲:#پس_از_تو / جوجو مویز/ ترجمهی مریم مفتاحی/ چاپ ششم ۳:#پشت_سرت_را_نگاه_کن / سی بل هاگ / ترجمه ی آرتمیس مسعودی ۴:#اتاق / اما دوناهو/ ترجمهی علی قانع/ چاپ پنجم ۵:#پروژه_شادی /...
-
گرمه...
سهشنبه 29 تیر 1395 22:01
خورشید خانوم... کی بِت، چی گفته که اینطوری داغ کردی؟ هان؟
-
دختر
سهشنبه 29 تیر 1395 21:56
بزرگترین ترس در این مملکت ، افشان بودن موهای دخترکان معصوم مهد کودک ها و آستین کوتاه دختران زیر پنج سال است. آموزش رقص به دخترهای کوچولو در مهد کودک است. آب بازی کردن دخترهای سه چهار پنج ساله در استخر کنار پسرهای سه چهار پنج ساله است. مباد که دختر ها از همان سه تا پنج سالگی به فساد اخلاقی دچار شوند و فردا روزی ، این...
-
دوتا سطل پایین تر یا دوتا سطل بالاتر!
دوشنبه 28 تیر 1395 10:52
همیشه به آقای پسر تاکید می کنم : ( یا دوتا سطل پایین تر یا دوتا سطل بالاتر از خونه ی خودمون! ) وقتی سوال می کرد: چرا؟ می گفتم: ( برای اینکه دوست ندارم وقتی کسی کیسه ی لباسها رو باز می کنه و لباسها رو می کشه بیرون و ورانداز میکنه، کسی از پنجره های روبرو ، کسی بایسته به نگاه کردن که : اِه.. این لباس فلانیه.) باز گفته...
-
کجا گریزم...
دوشنبه 28 تیر 1395 00:50
ای در دلم نشسته، از تو کجا گریزم؟ مولانا
-
زیبارویان
دوشنبه 28 تیر 1395 00:46
حیران از این همه زیبایی و صُنعت پروردگار
-
طوطی
جمعه 25 تیر 1395 13:26
این بازی یک طرفه داشت فراموشم می شد. به مدد دست تقدیر، مهربانی های زورکی، حماقت یا هرچی... دوباره یادم افتاد. لابلای حرفهات برنامه های آینده ات برای خودت و خانواده ات و بچه هایت را لو می دهی. حالا لو هم که نه. مساله ی سری ای نیست. اما در موردشان یه ریزه حرف می زنی. به هفته نرسیده، شنونده ی حرفهات، عین همان آرزوها را...
-
گنگ خواب دیده
پنجشنبه 24 تیر 1395 09:52
یعد از مدتها عدس پلو درست کرده ام. با سفارش پسر بزرگه کشمش را هم قاطی پیاز و گوشت چرخ کرده می کنم.اولین بار است که توی عمرم کشمش را وارد طبخی جات مطبخم کرده ام. عالی شده. ترکیب کشمش و پیاز و گوشت و زعفران و ادویه،همان بویی را راه انداخته که نه سال قبل،وقتی باردار بودم و از جلوی طبقه ی اول رد شدم, مدهوشم کرد. هیچ وقت...
-
دختر دریا
سهشنبه 22 تیر 1395 01:21
از وقتی توی تلگرام با هم حرف زدیم, اسمش را گذاشتیم دختر دریا، دختر انزلی. قبل تر که فقط خواننده رمانم توی سایت بود، محبت و مهربان هایش را به من هدیه می داد . برای پسرکم نقاشی می کشید و عکسش را می فرستاد. شکلک های جیگر طلا پیدا می کرد و می فرستاد. حتی کمک کرد قورباغه های حبابی وبلاگ پسرک را پیدا کنم و بچسبانم توی...
-
پرفروش خردادی :)
یکشنبه 13 تیر 1395 02:28
پرتقال جان خونی ، خرداد ماه هم پرفروش بود نشر آموت پرفروشترین کتابهای خرداد ماه خود را معرفی کرد. به گزارش ایلنا ؛ نشر آموت پرفروشترین کتابهای خرداد ماه خود را معرفی کرد. این فهرست شامل کتابهای زیر است: ۱ : من پیش از تو / جوجو مویز/ ترجمهٔ مریم مفتاحی/ چاپ نهم ۲ : پس از تو / جوجو مویز/ ترجمهٔ مریم مفتاحی/ چاپ...
-
من از گردنم بدم می آید
یکشنبه 13 تیر 1395 02:04
انگار داری واگویه های یک وبلاگ نویس باحال را می خوانی. از هرچیزی حرف زده. از انواع کیف هایی که داشته و اذیت و مشکلاتی که هرکدام از کیفها داشته اند تا زاویه زاویه ی خانه هایی که عوض کرده و با هرکدام به نحوی عاشقی کرده. از ترسش از چین و چروک های صورت و گردنش حرف زده و اصلا برای همین هم از گردنش بدش می آید چرا که باید...
-
درمان عسلی
سهشنبه 8 تیر 1395 16:23
رمضان امسال تصمیم مهمی گرفتم. تصمیم گرفتم اصلا ماه عسل نگاه نکنم و بگذارم عسل بودم رمضان، بدون گریه و بغض های مخرب دم افطار بهم بچسبد. فقط یکبار ازراه که رسیدم بی توجه, تلویزیون را روی شبکه سه روشن کردم و از آنجایی که از صبح با کانالهای تلگرامی بمباران اطلاعاتی شده بودم که مهمان برنامه، همشهری گنبدی هست، نصفه نیمه...
-
پروژه ی شادی
سهشنبه 8 تیر 1395 16:07
یهو پریده جلوم میگه : -مامان...میدونی روزی که بابا برام استامپ خرید چه روزی بود؟ -پارسالا بود دیگه. نه روزشو یادم نیست -نه منظورم روز هفتگیش نیست. روز احساسیشه. میدونی چه روزی بود؟ -چه روزی بود؟ -روز شادی مردم ایران. روز مهم شادی مردم ایران. مثل همون شادی ای که مردم ایران روز آزادی خرمشهر داشتن، روزی که من استامپ دار...
-
خانومی شده برای خودش !
یکشنبه 6 تیر 1395 17:53
همانطور که من بعنوان یک خانم خانه، حواسم به مایحتاج منزل هست تا هرکدام را سر وقتش تهیه کنم و لنگ نمانم ، بدنم هم از خودم تبعیت می کند و اصلا و ابدا نمی گذارد ارگان و اندامی از من بیکار و بیعار برای خودش ، خوش و خرم بچرخد. من اردیبهشت باقالی می گیرم. آخرهای تابستان لوبیا سبز، دوبار در سال سبزی قورمه و چند بار در سال...
-
خوابید !!!
یکشنبه 6 تیر 1395 01:07
دیروز به خواست پسر بزرگه برای افطار کله پاچه گرفتیم. نزدیک های افطار برامون چند ظرف آش نذری آوردن. دم افطار هم همسایه مون برامون دو کاسه ی پر و پیمون سوپ شیر فرستاد. شب قبل هم خودم سوپ جو، به حد فوران نعمت درست کرده بودم که توی یخچال بود. بعد از افطار باقی مونده ی ، خوردنی های یکی از یکی خوشمزه تر رو توی یخچال جاسازی...
-
آخرین عکس
پنجشنبه 3 تیر 1395 17:17
آخرین عکس ها چه حجم عظیمی از اندوه را به دل آدم می ریزد. چه حجم عظیمی! آخرین روزهای اردیبهشت بیست و چندسال قبل، آخرین امتحان سال دوم دبیرستانم، حیاط درندشت خانه اجاره ای مان در اهواز: بابا ظاهرا یک حلقه فیلم خام بین وسایلش پیدا کرده بود. دوربین لوبیتل روسی اش را آورد. فیلم را توی دوربین انداخت. چهار در تاشوی بالایی را...
-
مثل مُطی
پنجشنبه 3 تیر 1395 16:54
به دوستم گفتن: -یه دختر تهرونی خوشگل و خوش تیپ سراغ نداری برای پسرم؟ پسرشون خارج از ایران، مشغول تحصیلات تکمیلی هستند. ادامه دادن: -حجابش کامل باشه اما مثل مطی حیدری خوش تیپ باشه! * قبلنا نمی گفتن یه دختر خوب و خانوم مثل خودت پیدا کن تا ما برای پسرمون بگیریمش؟؟؟؟؟؟ -دنبال عکس دیجیتالی مطی گشتم،که توی روزنامه ی هفت صبح...
-
خانواده ی شمشیری
پنجشنبه 3 تیر 1395 00:49
دوسال قبل پسرک گفته بود یکی از گلهات رو به من بده تا مال من باشه. گفت می خوام همه ی کارهاشو خودم بکنم. آب بدم بهش. مراقبش باشم. گفتم هر کدومو می خوای انتخاب کن. اما آب دادنش با خودم. چون خودم می دونم کدوم ،کی باید آب بخوره. قبول کرد. این یوکا جان (سمت چپی)وقتی کوچولو بود ، شد گل پسرک. اسمش رو گذاشت ( شمشیر خان).الان...
-
از دلخوشی
پنجشنبه 3 تیر 1395 00:37
دوستی توی نظرات در مورد خیاطی سوال کرده بود. منم که معطل تا یکی حرف از دلخوشی هام بزنه تا دلم بره. گفتم اینها رو بذارم توی وبلاگ جان. ایشون مانتوبا قد معمول شدن ایشون و مشکی همین طرح هم ، هم مانتوی بلند شدن
-
پل های مدیسون کانتی
چهارشنبه 2 تیر 1395 10:58
کتاب را می خواندم و حس می کردم انگار خودم لبه ی پل ایستادم و سوژه ی دوربین شده ام. انگار پل سرپوشیده را عینا می دیدم و لمس می کردم. حتی می دانستم که یادداشتی روی دهانه ی ورودی پل می چسبانم. پیش پیش تصاویری جلوی چشمم رژه می رفت و دلم را می برد. به خودم که آمدم متوجه شدم سالها قبل فیلم این قصه را دیده بودم و حالا ضمیر...
-
بیرون چه خبره؟
سهشنبه 1 تیر 1395 15:01
میگه:مامان ... میشه سوال منو جواب بدی؟ بیرون از این مستطیل چیه؟ میگم: کدوم مستطیل؟ میگه: اصلا مثلث. بیرون از این مثلث چیه؟ میگم: کدوم مثلث؟ میگه: من فکر می کنم آدما همه توی ضلع ها زندگی می کنن، بعد میرن جهنم.مثلا توی یه مستطیل بزرگ یا یه مثلث بزرگ. می خوام بدونم بیرون این مستطیل بزرگ چیه؟ چی هست؟ میگم: همه میرن جهنم؟...