پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پرفروش عزیز

انگار امروز روز اعترافات من است.

اعتراف می کنم که دوست داشتم اسم پرتقال خونی با ماژیک ، دست نویس شود و روی غرفه ی آموت چسبانده شود.توی لیست ایرانی ها. توی لیست ایرانی های پرفروش. توی برگه ی (برکت شد) ها.

خدا را شکر !


- پرتقال خونی بجز دو روز، در تمام روزهای نمایشگاه، جزو پرفروش های ایرانی آموت بود.

-ممنون از حمایت دوستان نازنین و کتابخوان های عزیز

-آمار پرفروش های هر روز نمایشگاه در کانال نشر آموت قابل مشاهده است.

-(برکت شد) هنوز برای پرتقال خونی اتفاق نیفتاده البته.





لیست کل پرفروش ترین های غرفه #نشر_آموت در #نمایشگاه_کتاب_تهران:


۱:#من_پیش_از_تو
۲:#پس_از_تو
۳:#پروژه_شادی
۴:#بیوه_کشی
۵:#اتاق
۶:#زبان_گل_ها
۷:#خدمتکار_و_پروفسور  
۸:#شازده_کوچولو
۹:#پیش_از_آنکه_بخوابم
۱۰:# ایراندخت
۱۱:#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد
۱۲:#لی_لا_لی_لا
۱۳:#همسر_خاموش
۱۴:#عاشقانه 
۱۵:#پرتقال_خونی
۱۶:#بودن 
۱۷:#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۱۸:#اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت
۱۹:#انتقام
۲۰:#راز_شوهر

فایل پی دی اف کتابنامه سال نود و پنج #نشر_آموت را می توانید از کانال نشر آموت دانلود کنید
@aamout


رساله درباره ی نادر فارابی

ترانه سرایی به نام نادر فارابی ناگهان غیب می شود. بدون اثر و نشانه ای دال بر مرگ یا خودکشی یا هجرت یا هر دلیل دیگری برای رفتن و نبودن. کودکی و نوجوانی و جوانی نادر فارابی با توجه به دفتر خاطراتش و گفته های کسانی که او را می شناختند، در قالب کتابی تحت عنوان رساله ای درباره ی نادر فارابی، به رشته ی تحریر درآمده.

نوع روایت ماجرا با شیوه ای متفاوت از دیگر آثار مستور است. روایتی گزارش گونه با جملات با شک و تردید و القای حس تعلیق به خواننده  بیان می شوند و تا آخر روایت نتیجه ی قطعی از دلیل نبودن نادر فارابی  به دست نمی دهد. رنج های دوران نوجوانی و جوانی، عاشق شدن و رفتن به روستایی که دختر مورد نظر همیشه یک بسته ی پستی به شخصی درآنجا ارسال می کرد و دیدن آن شخص، مشغول شدن در مدرسه و تدریس ادبیات، دلایل مختلفی است که نویسنده با حالتی مردد و نامطمئن در مورد غیبت نادر فارابی گمانه زنی می کند.


رساله در باره ی نادر فارابی

مصطفی مستور

نشر چشمه


-کتاب، هدیه ی نازنین دوست، فریده جانم 

بازدم

کسری در آخرین روزهای نزدیک به مهاجرت، دچار تردید و چند گانگی شده. او با مرور خاطرات و دوره کردن سالهای قبل، بین رفتن و ماندن حیران مانده.  عشق ناکامش به  دختری که هرگز به او توجهی خاص نداشت، خواهر دوقلویش که خودکشی کرد، خواهری که در ازدواجش شکست خورده و در آستانه ی جدایی است، پدری که هرسال در سالمرگ خواهر از دست رفته، مهمانی می گیرد و خانواده را مجبور به خودن ماهی می کند، آگاهی از عشق مخفی دختری که از بچگی به او علاقه داشت و او هرگز نفهمید، خانواده های مربوطه که هرکدام گرفتاری ها و دغده های اجتماعی و سیاسی مخصوص به خودشان را داند، هرکدام داستان های کوچکی هستند که کلیت بازدم را می سازند.

پرداختن به تردید و بیقراری در نسل انسان، چه مدرن چه قدیمی، دغدغه ی اصلی بازدم است.


بازدم

آنیتا یارمحمدی

ققنوس


بی باد، بی پارو

بی باد، بی پارو مجموعه ای از 12 داستان کوتاه است. داستان هایی با روایتی از آشفتگی ها و ترس های زنانه . زن هایی که در دوران میان سالی، پای دستگاه های قمار لاس وگاس بازی می کنند و تلافی یک عمر ادا و اطوار های شوهر را با در آغوش گرفتن و بوسیدن آمریکایی های توی خیابان های ینگه دنیا در می آوردند. زن هایی که انار را تا دانه ی آخرش می خورند و نگاه خصمانه ی شوهر را به هیچ می انگارند.  زن هایی که غصه ها و اندوه یک عمرشان را در یک حمام عمومی قدیمی لایه لایه از تن و روحشان چرک می کنند و بیرون می ریزند و با هم می خندند. زن هایی که از فرط در آمیختن با مدرنیته و زندگی معاصر ، با تمام نگرانی ها و دلواپسی های مشترک، حتی حال خودکشی کردن را هم ندارند.زن هایی که یک عمر عادت کرده اند به سرویس دادن و ندیده گرفته شدن و در همان ناپیدایی، مردن.

آدمهای مجموعه ی بی باد بی پارو، آدمای سرگشته ای هستند پر از ترس های معاصر، ترس از تنهایی، ترس از مردن در سرزمینی غریب، ترس از فلج شدن و از دست دادن پاها، ترس از اضافه وزن.

مرگ تم مشترک تمام این قصه هاست. هرکدام از آدمها به نوعی به مرگ متصل است. یا مرده ، یا دارد می میرد، یا از مردن می ترسد.هرکدام ترسیده و متوحش، در پی یافتن امنیتی برای فرار از این همه دل نگرانی هستند.


بی باد، بی پارو

فریبا وفی

نشر چشمه


ندای کوهستان

بعد از (بادبادک باز) و ( هزار خورشید تابان) ، داستان گیرای دیگری از (خالد حسینی ) پیش روی ماست. ( ندای کوهستان) با دستمایه ای متفاوت از دو رمان قبلی خالد حسینی، بار دیگر خواننده را با مسایل  مردم افغان درگیر می کند. در دو رمان قبل، جنگ  های داخلی و حواشی دردناک آن، محور اصلی قصه بود. اما در ندای کوهستان، جنگ به نرمی و آرامی از کنار ماجراهای داستان عبور می کند و هرگز به آن به طور مبسوط پرداخته نمی شود.

محور اصلی ندای کوهستان نسل مهاجری است که در سرتاسر جهان پراکنده شده و از اصل خود دورمانده و در طی سالها و فراز و فروز ماجراها و حوادث، در نهایت روزگار وصل خود را باز می جوید. پری دخترک خردسالی است که او را به خاطر فقر و نداری به خانواده ی ثروتمندی می فروشند، دخترک به پاریس می رود و تا دوران پیری زندگی اجتماعی و رفاهی خوبی  دارد. برادر او عبدالله تا روزگار پیری همچنان مبهوت این معادله ی ظالمانه است  تا به آلزایمر دچار شده و حتی از تشخیص خواهرش در می ماند اما همچنان او را در ذهن دارد و بخاطر از دست دادنش اندوهناک است. زن پدر پری و عبدالله،  دایی ناتنی آن دو، پدر و مادر خوانده ی پری، دکتری که همراه داوطلبان به افعانستان آمده تا به مردم جنگ زده کمک کند،دختر یونانی که نصف صورتش را سگ گاز زده و کنده، همه و همه ماجرا و داستانی در ندای کوهستان دارند که اگر از کلیت رمان حذف شوند، ضربه ای به آن نمی زنند اما داشتن و خواندنشان، به لطف و گیرایی داستان کمک شایانی می کند.

محور اصلی قصه های خالد حسینی به گمان من ، جنگ نیست. بلکه کودکان هستند. و جنگ و حاشیه های وحشیانه ی آن، در واقع گریزگاهی است برای بیان تاثیر مهیبی که بر روان و زندگی کودکان می گذارد.در هر سه رمان خالد حسینی ، تاثیر عووامل محیطی بر کودکان به رشته ی تحریر کشید می شود و تا بزرگسالی آنها تعقیب می شود.


بخش هایی از  کتاب:


" من روند آفریدن را کاری لزوما مبنی بر کِش روی می بینم. لایه های زیرین نوشته ای زیبا را بکاوید، موسیو بوستوله. آن وقت همه جور کردار بی شرمانه را می یابید. خلاقیت یعنی تخریب زندگی دیگران و تبدیلشان به شرکای بی میل و خبر. امیال و آرزوها و رویاهاشان را کش می روید، نقایص و رنج هاشان را مصادره می کنید.چیزی را برمی دارید که مال شما نیست.تازه این کار را با علم و اطلاع می کنید. ص 132 "


" آموختم که دنیا درونت را نمی بیند و ذره ای عین خیالش نیست که در زیر این پوست و استخوان قالب ظاهری چه امیدها و رویاها و غم ها نهفته است.به همین سادگی و پوچی و بی رحمی است.بیمارانم اینها را می دانستند.آنها ارزیابی درستی از تناسب استخوان شان، فاصله ی بین چشم هاشان، طول چانه شان، برجستگی نوک بینی شان و اینکه آیا تناسب دلخواه زاویه های صورت را دارند یا نه، داشتند و می دانستند چه هستند و چه می توانند باشند.

زیبایی موهبت بزرگی است که به طور تصاددفی و احمقانه و بدون توجه به شایستگی نصیب بعضی ها می شود. ص 361 "


ندای کوهستان

خالد حسینی

ترجمه مهدی غبرایی

نشر ثالث




عکسهای پرتقالی

وقتی پرتقال خونی، جزو خریدهای کتابخوان هاست و من با  دیدن هر عکس   کلی ذوق زده می شوم!


منبع : کافه آموت




خریدهای نمایشگاه 95

خریدهای امسالم

سرفرصت هر نشر رو تفکیک می کنم و معرفی می کنم

فعلا همین ها رو تماشا بفرمایید








نمایشگاه کتاب 3 - 95

دیروز غرفه ی نشر مایا


- ازدحام جوان ها

-شلوغی بیش از حد جلوی غرفه

-بالاخره پیدا کردن آقای نعمتی

-نبودن صبحانه ی دونفره روی میز

-دیدن صبحانه ی دونفره داخل قفسه روبرو



-کتاب های سال قبل توی قفسه های پشت سر فروشنده ها و کتاب های امسال روی میز بود

-گفتند غرفه ی مایا رو به خواننده هام معرفی کنم

-به دیدن مایا بروید و با صبحانه دونفره ، دوستی کنید

-تبلیغات شان اصلا خوب نیست. اصلا خوب نیست. کافی نیست


داشتم در مورد نبودن صبحانه ی دونفره روی میز از فروشنده سوال می کردم، از پشت سرم دو تا صدای خیلی جوان ، کتاب را خواستند و خریدند. برگشتم نگاهشان کردم و لبخند زدم.دوتا دختر نوجوان بودند. گفتم امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. یکی شان با نگاه مشکوک گفت چطور مگه؟ گفتم همینطوری. دوباره که گفت چطور مگه؟ گفتم شاعرش منم. لبخند دوستانه و بزرگی زد و برگشت کت باباش را کشید و وقتی داشت برایش توضیح می داد، فرار کردم :))


خدا رو هزار مرتبه شکر


نمایشگاه کتاب 2 - 95

دیروز غرفه ی شادان

-لبخندهای دوست داشتنی و چهره های مهربان

-خانم های مشتاقی که از هر طیف سنی با مهربانی با تو حرف می زدند

-چای و شکلات و صندلی خستگی و کلی حرف های خوب

-نمایشگاه های بعدی در قم و دبی و ...

-رضایت ناشر از بازخورد و فروش کتابم

-دیدن خانم ها فرخی و منجزی، نویسنده  رمان و دریافت نظرات دلگرم کننده شان

-شیطنت پسرک برای عکس گرفتن های پشت سرهم از خرید های مردم، وقتی کتاب مامانش هم توی لیست شان بود



خدا رو هزار مرتبه شکر





نمایشگاه کتاب 1- 95

دیروز ، غرفه ی آموت،

-لبخندهای دلنشین که به جان می نشستند،

-دیدن مهسا و منا و ارس و بهاره ، نویسنده های خوش قلم و دوست داشتنی

-دیدن نفس نازنین و مارال نازنین ، آموتی های بی نظیر

-دیدن پرتقال خونی جان در لیست پرفروش های ایرانی آموت

-شنیدن حرفهای کسانی که پرتقال جان رو خونده بودن


خدا رو هزار مرتبه شکر