مجموعه ی هشت داستان کوتاه در کتابی با اسمی جذاب و کاریزماتیک در این کتاب گردآوری شده. زبان نویسنده پاکیزه و خوب و متمایل به شاعرانگی بدون اضافات افراطی است. بستر کلی داستان ها جنوب ایران به ویژه آبادان است. رسم و رسوم، تکیه کلام ها، غذاها و علایق بومی مردم جنوب در قصه های این مجموعه به قوت قابل مشاهده است.
زن های قصه ها، موجودات غریبی اند، عاشق و قوی، فروریخته و محکم، ویران و سرپا، مثل اسکلت ساختمان های پر از گلوله ی خوزستان بعد از جنگ که همچنان بعد از سی سال، آوار نشده اند و نصفه نیمه و فرریخته سرپا ایستاده اند. مثل نخل های بی سر که هویت شان همچنان موجود است.
اقلیم و جغرافیابرای شیفتگانش همواره جذاب و خواستنی است و در این قصه ها معیاری می شود برای رنگ و بو دادن بیشتر و بیشتر به کلماتی که خوب کنار هم چیده شده اند .
آمیخته به بوی ادویه ها
مریم منوچهری
نشرثالث
-مجموعه داستانها همیشه شگفت زده ام می کنند. این یکی نیز. بسیار خواندنی و جذاب.
-به آبادانی هایی که می شناسم و نمی شناسم توصیه اش می کنم. می توانید با قصه های این کتاب در خیابان ها و کوچه های شهرتان قرم بزنید و کیفور شوید.
-از این نویسنده باز هم خواهم خواند.
-وقتی بنا باشد در مورد مجموعه داستان حرفی بزنم و بنویسم لال می شوم. زیاد نوشتن یعنی لو دادن هر داستان که خواننده ی آینده را پس می زند و کم گفتن یعنی بی انصافی کردن در مورد اعتبار قصه ها.
-بخوانید. قصه های خوب را بخوانید و لذت ببرید.
اقلیم جنوب ایران را به تمام معنا در کلمه به کلمه ی داستانهای این کتاب می توان لمس کرد. چه در کلمات بومی و خاص گویش مردمان جنوبش چه در حرکات و سکنات آدمهاش و اتفاقات جاری در تاریخ چهل-پنجاه سال پیشش .
مردمانی که در سختی و دشواری روزگار می سپرند و خرده نان بخورنمیری دارند و با این همه دل در گروی عِرق و شرافت خاک خود دارند. اجنبی خار چشم شان است و دست درازی هاش به دامان گیس به سرهای قوم و قبیله، تاوانی خونین دارد. آگاهند به مجازات و تنبیه مرگ، اما هم پیمان می شوند برای انتقام کشیدن از متجاوز ناموس.
زبان دلنشین و آمیخته به جادوی اقلیم داستانها آنها را خوشخوان و روان کرده و خواننده را با واژه های غریب جنوبی چنان همراه می کند که گویی از فرط تکرار در دل قصه، آشناترین واژه هاست.
جنوب به استعمار گرفته شده، جنوب به استثمار گرفته شده، جنوب پر از مردان و زنان خشمگین از ظلم و تعرض انگلیسی های سرخ و سفید، جنوب بشکه های قیرداغ، جنوب آردهای پر از شن و سنگ، جنوب دخترک های بیمار و رو به قبله، جنوب دخترک های در پر قو بزرگ شده، جنوب برق گرفته به تیغه ی چاقو در نیمه شب، همه و همه در قصه های سیاسنبو، به کمال به تصویر درآمده .
سیاسنبو
محمدرضا صفدری
نشرآموت
-داستان کوتاه در قصه های این کتاب به کمال رسیده و خوانشی همراه با لذت و رضایت برای خواننده در پی دارد.
-زبان بومی و تکنیکال نویسنده، قصه هایی خواندنی رقم زده.
-مجموعه ای ست پر از درس و آموزه برای شیفتگان ادبیات اقلیمی.
نسل موجود انسان ها به بی مرگی رسیده اند.با تعویض و جراحی های بهبود دهنده ای که بر پایه ی سلول های بنیادی انجام می شود، ارگان ها و اندام های نو روی بدن شان می گذارند. به مقتضای شرایط، جراحی مغز می شوند و حافظه شان بسته به دلیل جراحی، خالی از یاد و خاطره می شود. ربات ها ، خدمتکاران همیشه آماده ی گوش به فرمان اند و بهشتی بهتر از این قابل تصور نیست.
زیر پوسته ی این زندگی مطلوب و بی مرگ و مرفه، آدمهایی زندگی می کنند که دچار عصیان اند. یکی جنسیتش را دوست ندارد، یکی سرِ رشته ی زاد و ولد ژنتیکی را می گیرد و به مهر می رسد، یکی شورش اجتماعی می کند و واکنش حکومت به این تمایلات می شود آن چیزی که حتی در پساآخرالزمان نیز، توتالیتر را ممکن و شدنی می کند. سرزمین پادآرمان شهریِ داستان ( آدم نما) علیرغم تصاویر خیال انگیز از غایت آرزوی بشری، محیط ترسناکی ست برای زندگی. آدم ها وآدم نماها در هم می لولند.عشق بازی می کنند. یکدیگر را لو می دهند، برای مرگ و زندگی هم تصمیم می گیرند.
فضای سرد و عاری از گرمای مهر انسانی آنقدر زنده و باورکردنی به تصویر درآمده که به کاراکترهای قصه حق می دهی هرکاری ازشان سربزند. گویی طبیعی تر از زخمی کردن و کشتن و برنده شدن در لاتاری به قیمت مردن دیگران، امری متصور نیست.
حکومت کنترل گر جزیی ترین رفتارها و تمایلات افراد جامعه را رصد می کند. تا تعیین مرگ و زنده ماندن نسل های معیوب و بی نقص آزمایشگاهی، پیش رفته و هرکسی را که مخالف باشد یا نشانه ای از عصیان در او ببیند به دست جراحی مغز و پاک کردن حافظه می سپارد.
همسانی شیوه ی اداره ی جامعه در فضای داستانی ( آدم نما) با دنیای امروز و حاکمیت های امروزی، خواندن این کتاب را جذاب تر می کند.
آدم نما
ضحی کاظمی
انتشارات هیلا
-اتوود آنقدر سرد و بی روح است که آدم مور مور می شود. و البته کاراکترش آنقدر خوب درآمده که از بی رحمی اش تعجب نمی کنیم.
-دنیای پساآخرالزمانی قصه، عاری از عشق است. رابطه ای هم اگر هست عشق نیست. هر طرفی که اراده کند به میل خود رابطه را قطع می کند و طرف مقابل نیز خیلی راحت انتقام می گیرد.
-نسل بشر در تخیلات و قصه های سالهای دور آینده نیز همچنان حریص و انحصار طلب است. امیدی به بهبودش نیست.
در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم و حمله ی آلمان به فرانسه، یهودیان با احساس خطرجانی، اقدام به فرار از کوره راه های کوهستانی کرده و پیاده از روستاهای فرانسه راهی ایتالیا می شوند. قصد آنها رسیدن به اورشلیم است تا در سرزمین موعود (ارتزاسراییل) آرام بگیرند و کسی به جرم یهودی بودن جان شان را نگیرد. پدر استر پنهانی در جبهه ی آزادیبخش به سربازان کمک می کند و آنها را فراری می دهد. مادر، زنی است به ظاهر منفعل و نه چندان قوی.اما در نهایت زندگی استر را در میان امواج دریا و صخره های صعب العبور و دشتهای سوزان، حفظ کرده و او را به سرانجامی مقبول می رساند.
بخش اعظم کتاب در باره ی زندگی استر از نوجوانی تا جوانی و میان سالی ست و بخش کوچکی به دختری فلسطینی می پردازد که به اندازه ی یک دیدار چند دقیقه ای در روزهای رسیدن به سرزمین موعود، با استر روبرو شده.
در کنار روایت سفر دشوار یهودیان و ترسهای عمیق و گذران سخت روزگتر فرار و مهاجرت ، شاهد آوارگی و استیصال ساکنان فلسطین هستیم که از خانه و زندگی رانده شده و در بیایان و دشت نیز آرامش و آسایش ندارند . با گرسنگی و بیماری و مرگ دم خورند و چاره ای جز ادامه دادن ندارند.
ستاره ی سرگردان
ژان ماری گوستاو لوکلزیو
کتابی با محوریت جستارنویسی و متشکل از یازده جستار در مسایل مختلف، از فقدان یک دوست، تا شهر محل سکونت و تربیت فرزند و تحولات شخصیتی انسان از کودکی تا پیری.
جستارنویسی و ناداستان یکی از شیوه های جذاب نوشتن است. با زبان روایی مسایل را مطرح می کنی و خواننده در داستانی از زندگی تو که در واقع ناداستان است، با تو همراه می شود. غم و شادی و عواطف دیگر را لمس می کند و نکاتی را مطرح می کنی که بارها و بارها برای همه اتفاق افتاده.
گینزبورگ در باب پول، کفشهای پاره، سکوت، ویژگی های متضاد دو همسر، چیزهایی را تعریف می کند که در اغلب انسان ها مشترک است و از فرط پیدایی و روتین بودن ، کم اهمیت و نادیده گرفته می شوند.
و البته تاثیر جنگ برتمام مسایل مطرح شده در جستارهای کتاب، از جمله تحمل گرسنگی، زندانی شدن همسر و ... پررنگ و نمایان است.
فضیلت های ناچیز
ناتالیا گینزبورگ
نشر هرمس
-خواندن این کتاب را دوستی چندماه قبل به من توصیه کرده بود. اسمش را یادداشت کرده بودم و اتفاقی بهش برخوردم. از لذت بخش ترین معرفی هایی بود که داشتم. تا آنجا که از این به بعد با توجه به شناختی که از دوستانم دارم یا پیدا خواهم کرد به آنها توصیه اش می کنم.
-جستارنویسی، جذاب و خواندنی و لازم است. جایی بشدت ضروری است که واقعیات و حقیقت عریان زندگی را بنویسیم .آنجا که تخیل و آفرینش شخصیتهای خیالی نمی تواند آنچه بود و هست را به خوبی نشان بدهد.
لیستم اینها بود.
با آرزوی اینکه کتاب گرونهای قحطی اومده باشه و اصلا پیدا نشه
نشرچشمه:
داستان خانوادگی-واسکو پراتولینی
یادداشتهای بغداد-نها الراضی
بچه های سبز-الگا توکارچوک
زل آفتاب-سروش چیت ساز
تصویر بازگشت-عتیق رحیمی
اتاق لودویک-آلویس هوچینگ
------
سکوت-انگین اکیورک- نون ( مدیونین فکر کنین از بازیگره خوشم میاد و می خوام ببینم تو مغزش چی می گذره که کتاب نوشته)
پسری با پیژامه راه راه-جان بوبن-هیرمند
تشریف-علی اصغر عزتی-شهرستان ادب
ایران شهر-3جلدی-محمدحسن شهسواری-شهرستان ادب-( برای این چه دعاها کردم که گیر نیاد. گرونه)
میان سایه های خاکستری-روتا سپتیس
آیشمن در اورشلیم-هاناآرنت-برج
بارش کلاه مکزیکی-ریچارد براتیکان-نیماژ
پنجشنبه های خانم جولیا-پیرو کیارا
خانه عنکبوت-شیرزاد حسن-کتاب کوله پشتی
پرنده به پرنده-آن لاموت
واقع نگری-هانس رزلینگ
روستای محد شده-برنارد کی رینی
کوهستان لک لک ها-میرسلاو پنکوف-کتاب کوچه
خانه خیابان مانگو-ساندرا سیتروس
سواد روایت-اچ پورتر ابوت
چشم شب-تیتوس مولی - ثالث
شیرین نیستم فقط قند دارم-رناته برگمان
بلاجرمانیا-ثالث
نیستی آرام-مرتضی کربلایی لو
سال درخت-ضحی کاظمی-کتاب کوچه
رنسانش مرگ-ضحی کاظمی-کتابسرای تندیس
باغ تلو-مجید قیصری-کتاب کوچه
تحلیل رفتار متقابل-اریک برن_ اینو بشدت می خوام. اما به هول و قوه ی الهی یکسال و نیمه که پیداش نمی کنم!!!
دلم می خواد انتشارات تاک یه خرید با تخفیف در ایران بذاره تا از ادبیات افغانستان سیراب بشم. نه تنها کتابهاش گرونه بلکه به جز نمایشگاه بین المللی کتاب، هیچ دسترسی به کتاباشون نیست.باید بری کابل کتاب بخری!
مثلا مثلا مثلا خیلی دلم می خواد از ترجمه ی مترجمهایی که باهاشون توی گروه کتابخوانی هستم کتاب بخونم.اما فعلا دست نگه می دارم تا کتابهایی که توی این یکسال در انتظار بودن رو بگیرم.
مثلا مثلا مثلا ایرانی های نشرهای مختلف رو هم خیلی خیلی دلم می خواد.دیگه نشر خیلی مهم نیست برام. چون می بینم که رابطه و سفارش و سلیقه چه به روز اسم هایی که زمانی برام نشردوست داشتنی بودن آورده و همه چیز اتفاقی و شانسیه که کتابی از نشری مورد پسندت باشه یا نه.برای همین از هرنشری و هر نویسنده ای دوست دارم بخونم. که البته در همین مرحله ی دوست داشتن باقی می مونه و بعیده به مرحله ی برآورده شدن برسه.دلیلش هم واضحه. پول!
مجموعه داستانی مشتمل بر یازده داستان بسیارکوتاه. سرگردانی ها و پریشانی های انسان معاصر در روزگار حاضر دستمایه ی داستانهای این مجموعه است. آدمهایی با تساهل به جرایم اجتماعی، با شکل های متفاوت ظاهری،در شغل های کاذب،با وسوسه های درونی ،حسادت، حسرت، بد دلی و تلافی در اجتماعی که به طرز هوشمندانه ای به هم مرتبطند. هر قصه در جملات پایانی، در خطوط اولیه ی داستان بعدی حضور دارد تا هم خیال خواننده از آخر و عاقبت آدمهای قصه ها راحت باشد هم بیانگر این مساله باشد که دنیا با همه ی بزرگی، میدان کوچکی ست که اعضایش به هم مربوطند و مسایلی مشترک دارند، ولو به اندازه ی دیدن دستفروشی که با پسرکش توی پارک بساط می کند.
آدمهای این قصه ها ادعای همه چیز تمام بودن ندارند. با همه ی خصایص و ویژگی های انسانی در میان کلمات حضور دارند.حسودند، مهربانند، شریک و بپای سرقتند، خیانت می کنند، حسرت عاشقی می کشند، چت می کنند و می ترسند و نمی ترسند.
باخه یعنی لاک پشت
الهام اشرفی
کتاب نیستان
-قلم الهام اشرفی را در پستهای معرفی کتاب خوانده و پسندیده بودم. در داستان نویسی نیز دلنشین و روان و خواندنی است.
-زن های قصه را لمس و باور کردم .
-قصه ها بیخ گوش خودمان اتفاق می افتند. گاه حکایت های آشنای زندگی ما، قصه ای شنیدنی و خواندنی برای دیگران است.
آب، خاک، آتش، سه عنصر از عناصر اربعه در شکل گیری این رمان نقش اساسی دارند . آب سعدون را به دیدن آب تنی کردن احلی و عاشق شدن و دیدار پنهانی می کشاند، خاک بستر رویش این عشق و این داستان است (نخلستان، کشتزار، زمین برای احداث جاده) و آتش که به جان کامیون و سربازان می افتد. و تضاد جالب این سه عنصر که مایه ی آبادانی و عمران اند با اسم کتاب ( لم یزرع).
لم یزرع شرح خود قصه است. داستان این عاشقی لم یزرع است. داستان آن پدر و پسر لم یزرع است. داستان مادرانگی لم یزرع است. داستان جنگ لم یزرع است. در زمین آن عشق چیزی نمی روید، بین پدر و پسر در بزنگاه دیدار جوانه ای سبز نمی شود، غصه و سوگواری مادر به رضا به قضا و پذیرش تقدیر ختم می شود. جنگ ، زمین های آباد و سرسبز را خشک و بی حاصل می کند و بدین گونه تمام ابعاد این قصه لم یزرع است.
کنش گری و اکتیویته ی خلیل در نفس های پایانی داستان رخ می دهد و از مردی مقیّد به سنت و آرام و معتدل،مبدّل به آدمی جبون و هراسان از عقوبت می گردد. این تکانه ، تعادل داستان به بهم ریخته و خواننده را هشیارتر می کند. اما تکانه ی نهایی و اصلی، چندسطر آخر قصه است ، که خواننده را مطمئن می کند از بی پایان بودن این داستان و رنج های خلیل و روزگاری آمیخته به کابوس های شبانه روزی که از این پس خواهد داشت.
لم یزرع
محمدرضا بایرامی
انتشارات کتاب نیستان
-جغرافیای داستان به شدت باورکردنی و ملموس است.از نخلستان گرفته تا کشت سبزی. بوی طراوت زمین از لابلای کلمات حس می شود. حتی از زمین غیرمجاز به کشت بوی خاک خشک شده به مشام می رسد.
-تقابل بین شیعه و سنی در حد ترس و مراقبت های قبیله ای مطرح است و نشانه ی پررنگی از آن مشهود نیست. به نظر می رسد راه های زیادی برای تساهل و مصالحه موجود است و در اقالیم جهان صلح، دوست داشتنی تر از جنگ میان فرقه ها و شعبه های مذهبی است.
-برخلاف انتظار، در بستر زندگی قبیله ای و روستایی، حق ابراز نظر و انتخاب برای دختران به کل مسدود نیست. برخورد موحان با احلی، پس از غافلگیر کردن دختر و پسر، بسیار آرام و منطقی و پسندیده است.
-لم یزرع برنده ی جایزه ی جلال ادبی سال 95 شد. از آنجایی که در مراسم حاضر بودم اسم کتاب با طنین صدای مجری توی گوشم زنگ می زند.
پسر جوان که تمام عمر نزد عمه خانمش بزرگ شده در حرکتی ناگهانی او را می کشد .ظهر سراغ کشیش می رود و به قتل اعتراف می کند و در هر فرصتی با صدای بلند در مهمانی و خیابان و معاشقه و ... اعلام می کند که قاتل است.
روایت خونسرد و بی تفاوت تکه تکه کردن پیرزن چنان دهشتناک است که عرق سرد بر تیره ی پشت خواننده می نشاند. راه های از بین بردن قطعات بدن در بخاری، رودخانه و قفس حیوانات با بی رحمی مطلق ، بی پشیمانی و کابوس، قاتلی بی برنامه را نشان می دهد که تعجب و حیرت خواننده را بیشتر از نفرت و اشمئزاز به او برانگیخته می کند.
جهان سیاه و تلخی که نویسنده از لهستان پس از جنگ در آن زندگی می کند ، در جملات و اعمال بی رحمانه ی کاراکتر قصه نمود واضحی دارد.( آزاد شدم) ( من قاتلم).
در مقدمه ی کتاب یوریک را با راسکلنیکوفِ جنایت و مکافات مقایسه کرده اند.در صورتی که این دو کاریکاتور هم باشند، این مساله قابل قبول است. راسکلنیکوف پس از قتل پیرزن مدام درگیر کابوس و واگویه و تب و رعشه است و یوریک با طنزی سیاه روی وان حاوی قطعات جسد، تخته ای می گذارد و روی تخته را پر از گلدان می کند. به مادربزرگ و عمه ی دیگرش توضیحی کودکانه می دهد و از گیرافتادن نمی ترسد. به دخترهایی که سرراهش قرار می گیرند، اعتراف می کند و منتظر است او را لو بدهند و دختران برخلاف درخواست یوریک و انتظار خواننده او را مرشد می بینند و همراه و همدل و مریدش می شوند. یوریک مکافات و پریشانی ندارد، بیشتر کلافه است که قطعات عمه را چطور از سر واکند که تمام شوند.تمایلش به گیرافتادن بیمارگونه است اما در نهایت هیچ کس دست به این کار نمی زند.
کشتن عمه خانم
آندری بورسا
نشرآموت
-ترجیحم حضور زنده و واقعی عمه در صفحه ی آخر کتاب و پریشان گویی کل کتاب از قتل و قطعه قطعه شدنش با اره و چاقو و تبر است.
-صحنه های تکه تکه کردن آنقدر قوی و زنده نوشته شده که تاب خواندن کامل نیاوردم. چندبار کتاب را بستم.
-عکس روی جلد تا وقتی از محتوای کتاب سردرنیاوردی ، بامزه و کارتونی ست، و بعد از اطلاع، ترسناک و مخوف!
-خوشخوان و روان و تصویری است.
-تاثیر جنگ بر روان مردم، سنگدل و سخت شدن آدمها، خو گرفتن با بو و رنگ خون، بی اهمیت شدن نسبت به مرگ و زندگی دیگران ، حتی نزدیکترین آدم به خودت، شاید مضمونی ست که نویسنده خواسته در متن داستان پررنگ و نمایان کند. و البته بسیار موفق بوده.
-نگاه خصمانه ی مردم درون اتوبوس به چوب اسکی های یوریک از لحاظ غلبه ی فقر و تهیدستی بر مردم جامعه، کاملا قابل درک و تحلیل است.