پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

لا تردید

به من گفتن جهادی و دینی و انقلابی درس بده.

گفتم اهلش نیستم.

و اومدم خونه.

علاقه با ملاقه

آدرس می‌گیرین که میخوام کتابمو برات بفرستم. امتناع می‌کنیم متلک می‌گین‌. آدرس میدیم،کتابو می‌فرستین. دم و دقیقه سوال می‌کنین خوندیش؟ خوندیش؟

سر هر طرح کتاب و نمایشگاه کتاب هم دهن‌مونو صاف می‌کنید که از کتابم حرف بزن. معرفیش کن.

خاک برسر من که از اول نفهمیدم قصد سواستفاده دارین و کارتون از سر علاقه نیست.

کارآفرین کی بودی تو

زدم توی کار بوک مارکهای پارچه ای .گلدوزی می کنم. دلم نمیاد بدمشون به کسی.

سری اول یک روزه تموم شد.چند نفر دوتا دوتا خریدن.  ببینم این سری دومیه چطوری استقابل میشه.


الان حس تاجری رو دارم که جنسهاش با کشتی از چین داره میاد

تو لنگه نداری عزیزم!

یکی نیست بگه مگه مجبوری وقتی به تیپ و تار هم زدین و قهرین بشینی کتاب اضطراب من رو بخونی و زیر جمله های خاصش خط بکشی و های های گریه کنی و زار بزنی و خفه بشی از گریه؟

یهودی و مسیحی و مسلمون نداره بخدا. گِل همه رو از یکجا برداشته خدا. زنها جدا. مردها جدا.

وگرنه چرا باید مرد یهودی عین شوهر من رفتار کنه و همون حرفها رو بزنه و زنه هم همون فکر ها رو توی سرش قل قل بجوشونه؟ ها؟؟

جالبه که ما آشتی کردیم. آخر کتاب هم اینها آشتی کردن.

ایشششششش.

عشق هم عشق های اسکارلتی

پیام یکی از خواننده های اینجا منو یاد چیزی انداخت. ایشون نوشتن بعد از سالها عشق در زمان وبا رو خوندن و پروانه ای شدن.

حالا من بربادرفته رو دوبار خوندم. بار دوم باردار بودم و بهم ریختگی هورمونها به اندازه ی کافی حالم رو دگرگون کرده بود. عاشقی های اسکارلت و دیوانگی هاش هم مزید برعلت شد و در تمام هفته ای که برباد رفته و ادامه ش (اسکارلت) رو می خوندم زار می زدم و گریه می کردم که چرا من با عشقی آتشین ازدواج نکردم و ازدواجم سنتی بود. چرا نباید یک عشق پر از فراز و فرود و پر از دردسر و جنگ و صلح می داشتم.

جدی بودم ها... کاملا حس می کردم یک خلا خیلی بزرگ در زندگیم هست که از این عشق ها تجربه نکردم.

یکی نبود بگه زن بشین زندگیت رو بکن.

اینی هم که همه چی توی دلم بود و حرفی نمی زدم ازش بی تاثیر نبود در نبود ناصح مشفق.

عشق کیلویی چند؟

گاهی برای تجدید قوا و به دست آوردن روحیه ی لطیف و غرق شدن در دیوانگی ها و خل بازی های زوج های هنوز به هم نپیوسته، کتاب عاشقانه می خونم.

شاید من پوست کلفت و سخت شدم که دیگه اثری در روح و روانم نمیذاره و پروانه ای نمیشم.

بگذریم که هر کتابی هم قوی نیست که جذبت کنه.

تقصیر توئه

متنفرم از وضعیتی که کسی باعث بشه احساس ناکافی بودن، ناقص بودن، مقصر بودن، کوفت بودن بکنی.

اصلا چه تقصیری چه کوفتی؟

خبرخبر

اخبار رسانه‌ی میلی رو دیدین؟ از سرتاسر دنیا فقط سیل و گردباد و جنگ و کشتار و بدبختی و بیچارگی رو خبررسانی می‌کنن مبادا مردم ایران بفهمن بقیه‌ی دنیا حالشون خوبه و خوش و خرم زندگی می‌کنن و یه وقت دلشون نخواد.

( در یکی از درسهای ادبیات دوم دبیرستان شعری سیاسی از محمود دوریش بود. در شعر از کشتزارهای سرسبز فلسطین و باغات زیتون و رقص دبکه گفته بود. دخترها باور نمی‌کردن این فلسطین  همون فلسطینی باشه که اخبار ایران نشونش میده) 

حالا ایران‌اینترنشنال طوری از ریز جزییات محلات بالا و پایین شهرهای دور و ناشناس ایران همون اخبار بدبختی و فلاکت و رانش و فرونشستن زمین و سیلاب و تگرگ و قمه کشی و دخترکشی و ... خبر میده که گویا قراره بهش جایزه پولیتزر بدن از میزان تزریق حس بی‌پناهی و بی‌کسی به کالبد مرده‌ی مردم داخل ایران. 


مخالف خبررسانی و آگاهی دادن نیستم. اما بوی نفرت‌انگیز سیاست از هردو به مشام عالم رسیده و قابل انکار نیست.

تنها تفاوتش مجری‌هاشن. مجری‌های بیست و سی محجبه‌ان و مجری‌های ایران‌اینترنشنال دامن رنگی دارن.

قرض الپس نده ی کی بودی تو

دو روز رفتم گنبد. خونه ی بعضی از برگترای فامیل رفتم. این و اون گفتن نرو. نرو. نرو. گفتم اومدم که برم.

رفتم.

دیروز زنگ زدن: بیست میلیون دارین به ما قرضی بدین تا شش ماه دیگه.

اونایی که گفته بودن نرو گفتن حقته. برای همین گفتیم نرو.


از سابقه ی بگیر و پس نده هاشون نگم دیگه.

بایکوت

از بس همه همه جا هستن دو کلام بی ملاحظه و بی رعایت نمی تونم بنویسم.

توی کانال، اینستا، و اینجا.

پسرک رو اخم و تخم کردم که از کانال بیاد بیرون. اونم اومد. ولی ...

اینو بذار کنار اینکه: از ما حرفی نزن. از ما چیزی ننویس.