پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

آلن کارلسن علیرغم تحصیلات خجالت آور بسیار کوتاه مدتش در کودکی، استعداد شگرفی که در تجزیه و تحلیل مواد منفجره دارد. دست ورزی های او در انفجارشامل ترکاندن انباری و لانه ی مرغها برای  درس عبرت دادن به روباه ها، ، تخریب پل هاو .. است. گرچه این انفجارهای باعث متلاشی و چند تکه شدن بدن همسایه ها، چریک ها و حتی رهبران جهان بشود.

آلن یک روز پیش از صد سالگی، از سرای سالمندان فرار می کند و در مسیر فرارش همچنان با جان آدم ها مثل اسباب بازی های از رده ی مصرف خارج شده رفتار می کند. تمام آدمهای داستان به خواست یا به دست آلن نمی میرند، گویی نوعی بی تفاوتی عمدی نسبت به ارزش زندگی آدمی، در سرتاسر داستان موج می زند. جسد آدمها را بسته بندی می کنند و در کانتینر حمل اجناس به جیبوتی می فرستند ، لای دستگاه خردکننده ی ماشین های اسقاطی می اندازند، زیر نشیمنگاه فیل می روند و خونسردی سوئدی ِ غریبی این مردن ها را روایت می کند.

داستان های سوئدی گونه ای آسودگی و بیخیالی مخصوص به خود را در روایت  کردن دارند. انگار هراتفاقی کاملا پذیرفتنی و طبیعی ست. طنز ملایم و آرامی در این داستان ها موج می زند، گرچه توسط نویسندگان مختلفی خلق شده باشند.

در طی عمر صدساله ی آلن، یک قرن اخیر جهان از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی و انفجار بمب اتم ، مرور می شود و در تمام حوادث مهم و تاثیر گذار جهان، ردپای تخیلی این مرد عاشق انفجار و تخریب، به طرز طنزگونه ای مشاهده می شود. او با رهبران جهان دیدار و ملاقات داشته، برخی را مرهون نجات بخشی خود نموده و برخی دیگر را تا مرز انفجار خشمگین و عصبانی کرده  و در نهایت با جنونی که به الکل دارد، همه چیز جهان را سهل و ساده می گیرد .


پیرمرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

یوناس یوناسون

انتشارات نیلوفر

 


اندوه جنگ

آثار و تبعات هر جنگی در هر گوشه از جهان، تا سالیان سال پس از تمام شدن آن جنگ ، ابعاد مختلف زندگی مردمان آن سرزمین را تحت الشعاع قرار می دهد. کئین پسر جوانی ست که به اجبار و خشم از عشق  و دنیای نوجوانی کنده می شود و دنیای بی رحم کشتار و قتل و تجاوز را تجربه می کند.

پیش چشم سربازان نابالغ ِ ترسیده، به طرفه العینی خانه ها و مراکز عمومی و روستاها و بخشی از شهرها، در اثر بمباران با خاک یکسان می شوند و زنان و دختران وحشیانه مورد تعرض قرار می گیرند.

سرتاسر کتاب پر است از اجسادی که نرمی و پفکی بودن شان، راننده ی تانک را خوش نمی آید. اجسادی که پشت کامیون ها روی هم تلنبار شده اند و سربازان هنگ جستجوی مفقودین، روی تلی از آنها ننو بسته اند و پس از خستگی اندوه بارِ جستجو ، با استنشاق بوی متعفن شان ، همانجا می خوابند. ارواح جسدهایی که هنوز کسی لاشه و تکه پاره هاشان را از میان گل و لای پیدا نکرده، در جنگل، لای درختها می چرخند و جیغ می زنند و سربازان تیم جستجو را به وحشتی اندوه بار می اندازند.

جنگ چهره ی وحشیانه و ترسناکی دارد، ویتنامی ها با جنگی به غایت طولانی و سهمگین، با این چهره ی کریه، خو گرفته اند. زندگی روزمره شان را ادامه می دهند.گرچه با نابودی کامل خانواده و خانه و زندگی شان، گرچه با مشاهده ی مستقیم تجاوزگروهی و کشتار نزدیکان شان. فرقی ندارد سرباز ویتنامی متعلق به جبهه ی شمال باشد یا جنوب، در هردو دسته،وحشی گری های جنگ، تکرار می شود.

کلیت کتاب به قدری  مشحون از ضربه های سخت جنگ است که نام دیگری جز اندوه جنگ نمی شود بر آن گذاشت. نکته ی قابل توجه در این روایت، مدارای مردمان ویتنام با فاجعه ی جنگ و پذیرفتن آن و یافتن بهانه و راهی برای ادامه ی زندگی ست. 


اندوه جنگ

بائو نینه

نشر افق



 

از دو که حرف می زنم ، از چه حرف می زنم

اولین تجربه ی موراکامی خوانی ام، ناداستانی( نانفیکشن ) در مورد عادت سی ساله ی نویسنده است. در مورد دویدن. او دویدن را از بیست و چندسالگی شروع کرده. از همان سال های ابتدایی شروع نویسندگی.

مردی بسیار جوان و اکتیو ناگهان میل سرکشی به نوشتن پیدا می کند و متوجه می شود نوشتن امری ست نیازمند پشت میز نشستن های بسیار و این با سرشت پرجنب و جوش بدن او سازگار نیست. موراکامی برای جلوگیری از دردسر اضافه وزنی که پشت میز نشینی به همراه دارد، دویدن را شروع می کند. هرروز هشت کیلومتر می دود. حداقل سالی یکبار در مسابفات ماراتن شرکت می کند و در تمام این سالها این عادت روزانه را ترک نمی کند.

کتاب شرح تجربیات موراکامی از دویدن های اوست. نگاه و احساسش به این عادت خودخواسته و تاثیرش بر روال زندگی حرفه ای او بعنوان یک نویسنده .

اهمیتی که موراکامی از عنفوان جوانی به سلامتی بدنش داده و آینده نگری او برای حفظ سلامت جسمش ، نکته ی درخشان این کتاب غیرداستانی ست.


از دو که حرف می زنم ، از چه حرف می زنم

هاروکی موراکامی

نشرچشمه




با عزیزجان در عزیزیه

این کتاب سفرنامه ی حج نویسنده است که در فضایی زنانه وآمیخته به طنز انتقادی، نوشته شده. عزیزجان پیرزنی ست که در ابتدای سفر او را به زنی جوان تر  می سپارند مبادا که عاجز وتنها بماند در سفر. عزیزجان به فراخور سن و سالش از گفتن هر درست و نادرستی با صدای بلند ابا ندارد و بی ترس از داوری و قضاوت مردم، رفتار می کند.

پیرزن دیگری که در این داستان با او آشنا می شویم، خانم مدبری ست که حرفها و رفتار خودخواهانه و غیرمنصفانه اش، نماینده ی قشر غالب جامعه است. او به جز به راحتی و آسایش خودش به چیزی فکر نمی کند و به مردم به چشم زیردست و خدمتگزار نگاه می کند. در عین غلط بودن رفتار اجتماعی، با حس عمیقی از خودشیفتگی و برتری نسبت به دیگران ، شکی در صحت و صواب رفتارش ندارد و مدام در حال شکوه و شکایت و نیش و کنایه زدن به هم اتاقی هایش است .

مناسک وآداب سفر حج در بینابین متن با اشاره ای به فلسفه ی هر عمل، شرح داده شده و خواننده فارغ از تحمیل نظر و عقیده در تماشای آنچه در یک سفر اتفاق می افتد، آزاد است تا خود ببیند و حلاجی کند.


با عزیزجان در عزیزیه

فرخنده آقایی

انتشارات ققنوس


-اگر مومن و معتقدید، اگربه هیچ کدام از عقاید مذهبی اعتنایی ندارید، اگر توجه و بی توجهی به مذهب برایتان علی السویه ست، این کتاب کاری به عقایدتان ندارد. خودتان می خوانید و درستی و نادرستی رفتارها را تشخیص خواهید داد.

-لزوما هرکه گذارش به حج افتاد، نیکو خصال و فرشته صفت نیست. زشتی ها و نازیبایی های فراوانی در آدمهاست که در همسفری با دیگران نمود پیدا می کند.حتی اگر عرفانی ترین سفر زمین باشد.

-از دست خانم مدبری حرص خواهید خورد. به شدت و بسیار! ( بیا این لباس های منو بشور تا ثواب نصیبت بشه. دارم بهت لطف م یکنم که ثواب گیرت بیاد! )



آناهید ملکه ی سایه ها

آخرین شاهان ایرانی پیش از حمله ی اعراب به ایران،شاهان سلسله ی ساسانی بودند. اردشیربابکان با شکست دادن اردوان چهارم، آخرین پادشاه اشکانی،سلسه ی ساسانی را بنا کرد. شاپور یکی از پسران اردشیر، قهرمان این داستان است.

شاپور به آناهید ،دختر یکی از دشمنان پدرش، دل باخته و علیرغم مخالفت اردشیر صاحب فرزند نیز شده اند. کلیت داستان به کشورگشایی ها و فتوحات شاپور و دل نگرانی های آناهید برای مردم و کشور و شاپور، می گذرد.

نویسنده به اسامی غذاها، پوشش و آرایش، مراسم آیینی و مذهبی زرتشتیان، ابزارآلات جنگی و طبقات اجتماعی اشاره کرده و با شرح برخی تاکتیک های جنگی( حمله ی گازانبری، سرب داغ ریختن از بالای برج و باروخای قلعه روی سربازان دشمن، شبیخون زدن)  و مناسک آیینی و اجتماعی ( تن شستن در آب نهرها در جشن تیرگان ، آتشی بزرگ افروختن در جشن سده، چشم فروبستن هنگام مواجهه با بزرگان، آیین پرسه به معنی پاسخگویی مردگان به پرسش های آن جهانی) ، قصه ای تاریخی را برای خواننده ی نوجوان،به صورتی جذاب و آموزنده خلق کرده .

واژه های کهن نیز به کمک  باورپذیری داستانی تاریخی آمده  .واژ ه هایی مثل( نخجیربد، آخوربد، درفشبند،استَبد،هیربد،سگبان،شهربان،بزرگ فرمدار و اسواران ، پایگان و ...)

در متن داستان، به برخی باورهاو سخنان مانی، برمی خوریم و کشمکش میان مانویان و زرتشتیان را شاهدیم .

بازگویی بخشی از تاریخ ایران در قالب داستانی آمیخته به تخیل، شیوه ای پسندیده برای ایجاد میل و اشتیاق در نوجوانان برای آشنا شدن با پیشینه ی این سرزمین است.


آناهید ملکه ی سایه ها

جمال الدین اکرمی

محراب قلم

Related image

 

شب و قلندر

داستان ترکیبی از واقعیت و افسانه است.انبانی ست از اطلاعات تاریخی  و اسامی و اشخاص حقیقی از دوره ی ناصری تا سلطنت احمدشاه قاجار و اواخر مشروطیت و سلطنت رضاشاه، که در قالب داستانی خواندنی و جذاب بیان شده.

نویسنده با نثری فاخر و پاکیزه ، متناسب با محتوای تاریخی کتاب، داستان کاکو افراسیاب را آمیخته به روایات و افسانه های محلی، مقابل چشم خواننده می گذارد. افراسیاب راهزن بی رحمی ست که با دیدن نقش زنی در یک قالیچه و شنیدن صدای لالایی زن، از خود بیخود شده و سرنوشت دیگری برای خود رقم می زند.

اشاره به حرفه ها و مشاغل سنتی قدیم ایران مثل کاشی سازی و نقاشی و سفالگری با توجه به تسلط و مهارت نویسنده به هنرهای تجسمی  ، با باورپذیری و انتقال عاطفه ی هنری عمیقی همراه شده .

زن های داستان افراسیاب، منفعل نیستند و برای حفظ حریم و ساختار خانواده دست از جان شسته و تا پای مرگ همراه و همدل مردشان هستند.حتی در حالت جنون و سودازدگی، میل به مبارزه دارند.

شخصیت های سوررئال ( سلوم، زن درون نقش قالیچه، درویشان و عارفان) ، در آمیزش با افسانه های کهن، اندیشه های ارزشمندی را در دل داستان نشانده اند. شادمانی برمرگ بجای سوگواری، ریاست جوانان بر قبیله بجای پیران سالخورده ، ایستادگی در برابر غارتگری فرهنگی بیگانگان، وطن پرستی، تحسین و تکریم زن و خانواده، از جمله این موارد است.


شب و قلندر

منیژه آرمین

انتشارات سوره ی مهر

 

-خواندن کتاب نوجوان بعد از سالها، آرامشی غریب و دوست داشتنی به همراه داشت.



 

روزگار سپری شده ی مردم سالخورده

چنین به نظر می رسد که ارواح پیرسالی دورهم جمع شده اند و حکایت کودکی تا لب گورشان را برای هم بازگو می کنند. گاهی این حکایات فصل مشترکی بین این ارواح دارد و گاهی هر روحی راوی قصه ی خویش است. اینها ارواح مردمان سالخورده ای هستند که طی دو نسل، با مرارت و مشقت، به سالخوردگی ِ جسمانی رسیده یا نرسیده، به مرگ مبتلا شده اند.

مرگ یکی از مسایل مهم و اصلی این آدمهاست. مرگ هرکدام شان به تفصیل و با شرح جزییات ، بیان می شود و همذات پنداری قوی و عمیقی در خواننده بر می انگیزد. برخی از فرط گرسنگی و بی آب و نانی مرده اند، برخی، در اثر کهولت، برخی به درد سرطان خون و تصادف جاده ای و برخی زیر شکنجه های وحشیانه ای که نصیب انقلابیون می شد. و هر مرگی قصه ای دارد سوزناک و پر درد.

مردمانی از دیار خراسان، در پیوند با مردم ایوانکی و تهران ، با کندن کلخچ ، خرد کردن کلوخ و خاک یخ بسته، سلمانی و سرتراشی، پادویی مغازه و گرداندن پاتوق تریاکی ها ، از کودکی به نوجوانی و جوانی و میان سالی و سالخوردگی می رسند و مدام در غم نان اند و روزگاری که بهتر نمی شود.

متن داستان آغشته به جادوی اقلیم و جغرافیاست. بیابان های سرد و خشک و یخبندان را در کنار خرده فرهنگ ها، روایات شفاهی ، خرافه باوری،تن آسانی و اعتیاد، نسلی را روایت می کند که در فقر و فاقه دست و پا می زند اما از شیطنت با زن ها و منگی با تریاک نمی گذرد.

خلیفه چالنگ، پس از ادعای شبه نبوت ، با ماهیتی سوررئال ، سوار بر کالسکه ی مرگ، در طول سه جلدِ کتاب، مردمان را  بیم و انذار داده و به دیگر سرای می برد و آنقدر قدرت دارد که قمری دندان را نامیرا و خسته از بی مرگی نگاه دارد.

اقلیم باد، برزخ خس و پایان جغد سه مجلد از روزگار سپری شده ی مردم سالخورده را با زبانی فاخر و وفادار به اقلیم اصلی داستان، روایت می کند. کلمات اصیل فارسی ، برگرفته از گویش های خراسانی ، لذت وافری به خواننده ی داستان فارسی، منتقل کرده و دامنه ای از کلمات مهجور و فراموش شده را یادآوری می نماید.


روزگار سپری شده ی مردم سالخورده

محمود دولت آبادی

نشرچشمه


-خواندنش چهارماه طول کشید.

-لذت نوشیدن کلمات فارسی ، فارسی خراسانی، فارسی نیم روز، فارسی دری،قابل وصف نیست.

-چقدر اشتراک هست بین زبان مادری و پدری ام و زبان این کتاب. لَچَّر، بَل بَل و ... کلماتی آشنا و بشدت جذاب، که در طول خواندن، لبخند می آفرید.




رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال گذشت

مجموعه ای از نه داستان از هفت نویسنده ی معاصر روس که پیش تر به شکل بخشی از کتاب یا داستانی مستقل در جراید روسیه منتشر شده اند.

وجه مشترک داستان های کتاب، پرداختن به موضوع مرگ است. گرچه در بعضی داستانها (پالتو سیاه) و (وان گوگ)، فضا به سمت سورئال متمایل گشته، اما در نهایت به زبانی مشترک ، صریح و  بی پرده، مرگ و نحوه ی اتفاق افتادن آن را روایت می کند. مرگ می تواند با پاشیده شدن اسید به صورت ، اقدام به خودکشی، تمایل بیمارگونه به آدمکشی،تصادف، بیماری های مشکوک و ... کلاف زندگی آدمها را در هم بپیچد. در داستان های این کتاب به پدیده مرگ و حتی آدمکشی، به مثابه ی گناه و جرمی غیرقابل بخشش نگاه نمی شود، بلکه آن را پدیده ای طبیعی و نرمال، در کنار سایر رفتارهای اجتماعی انسان، می بیند.

تاثیر فضای کمونیستی بر روزگار معاصر در داستانها، مشخص است و حالتی از ترس و رعب را القا می کند. نیکا دختر زیبایی ست که دقیقا مثل خود کمونیست است. او به هرچیزی دقیقا همانطور که هست نگاه می کند، بدون ذره ای احساس یا عاطفه. او صرفا مختصاتی فیزیولوژیکی  دارد و ظرایف دنیای خیال و فلسفه ی زندگی را به پشیزی نمی گیرد.

آدم های قصه از به حقارت کشیدن هم نوعان خود در خانواده و جامعه ابایی ندارد و با خیانت و تمسخر و رقابت، زندگی دیگران را به بازی می گیرند.

دکتر کمال طلب و بی نقص دختربخارا، بعد از تولد فرزند مبتلا به سندروم داون، این نقصان را بر نمی تابد و  زن و دختر را رها می کند و زندگی با یک پرستار پیر و بدقواره را به همسر زیبارویش ترجیح می دهد. مرد فیلسوف و هنری مسلک، با شنیدن تمسخر دختران هرجایی، پی عضله سازی و پرکردن اندام مردانه می رود و سرخورده می شود. پدری که از خیانت همسرش دچار از همگسیختگی روانی شده، فرزندانش را با بی اعتنایی و خشم بزرگ می کند و در شوخی احمقانه ای خبر دروغین مرگش را بازسازی می کند.

آدم های فرصت طلب و استفاده ی ابزاری انسان ها از هم، در موازات یکدیگر ، فضای سرد و بی روح جامعه ی معاصر روسیه را تقویت می کند. در عین حال داستان ها خواندنی و جذاب هستند.


رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال گذشت

نویسندگان معاصر روس

نشر چشمه



کودک44

در تعریف حکومت های توتالیتر به تمامیت خواهی ، استبداد، خودکامگی و انحصار طلبی بیمارگونه ، تجسس در کلیه ی احوالات و رفتارهای خصوصی شهروندان،پلیس مخفی گسترده و استفاده ی انحصاری از سلاح و رسانه و تک حزبی بودن حکومت ، اشاره می شود.

اتحادجماهیر شوروی در دوره ی استالین، نمونه ی منقرض شده ی تمام و کمال این نوع حکومت است. در این روش حکومت داری، ترس چنان در دل مردم زنده نگه داشته می شود که همگان حتی به سایه ی خود شک دارند.برای زنده ماندن ناچارند, همکار، همسایه، همسر ، پدر و مادر و فرزند خود را به حکومت بفروشند تا در ازای آن چندصباحی بیشتر زنده بمانند. این زنده ماندن تضمینی برای تداوم و بقا ندارد.هرآن ممکن است کسی شما رو لو بدهد یا به چیزی متهم کند. ممکن است فقط متهم شوید که در حالت مستی به خرج تراشی استالین اشاره ای کرده اید، یا در مورد نحوه ی کشته شدن فرزندتان شک دارید به لاپوشانی حکومتی که قتل را به تصادف تقلیل داده، آنگاه است کهدر بهترین حالت  محکومید به بیست و پنج سال تبعید درکارگاه های کار اجباری سیبری، و گرنه در همان ساعات اولیه به همراه خانواده، اعدام انقلابی می شوید.

ماموران حکومت در تمام ساعات شبانه روز، مجازند که وارد خانه ها شوند و متهمان را حتی در رختخواب و برهنه دستگیر کنند.آنها آموزش دیده اند که ترس و رعب و وحشت را در بالاترین درجه، در دل متهمان و شاهدان بیرونی ایجاد کنند. نیازی نیست اتهام کسی اثبات شود. به صرف اشاره شدن به کسی، او گناهکار است . کشتار متهمان فرضی به وفور اتفاق می افتد.

گذران زندگی در مزارع و منازل اشتراکی در شرایط اسفناک و فقدان آسایش نسبی، گرسنگی، قحطی،آدم فروشی، جنایت،از مردم این جامعه، موجود منفعلی ساخته که وسعت دیدش جز از چند ساعت بیشتر زنده ماندن ، فراتر نمی رود. هرکسی در هر رتبه و درجه ی اجتماعی و نظامی، در هر لحظه در مظان اتهام است و ممکن است زندگی موقتی اش را از دست بدهد.

زمان داستان اندکی پیش از مرگ استالین است.جسد پسری با تن پاره پاره شده و دهانی پر از خاک کنار راه آهن پیدا می شود.علیرغم تمام شواهد دال بر قتلی وحشیانه، حکومت تشخیص می دهد پسرم قربانی بی دقتی کودکانه اش شده و زیر قطار رفته. دومیدوف، مامور حکومتی نیز تشخیص حکومت را بعنوان حکم نهای به استحضار خانواده ی خشمگین و عزادار می رساند.کمی بعدتر دومیدوف با حسادت و بدخواهی یکی از همکاران مورد اتهام قرار می گیرد و با تنزل رتبه ی وحشتناکی به جنوب کشور فرستاده می شود.با پیداشدن اجسادی تکه پاره شده،  مشابه پسری که در مسکو به قتل رسیده بود، فرضیه ی یکی بودن قاتل در ذهن دومیدوف قوت می گیرد. حکومت منکر رابطه ی زنجیره ای بین قتل هاست. معتقد است این اتهام ، سیاه نمایی غرب در مورد شوروی ست و با خلق آن قصد دارد انحطاط و زوال اخلاق را در جامعه ی استالینی نشان بدهد.هرنوع تحقیق و بررسی در مورد قتل ها و فکر کردن به ارتباط میان آنها در نطفه خفه می شود و ماموران مربوطه تنزل رتبه می گیرند و پرونده مختومه می گردد. طی کشمکش های پرهیجان و استرس آلود، دومیدوف ، همراه همسر زیبایش ( که بخاطر نپذیرفتن همخوابگی با دکتر، متهم به جاسوسی شده و مورد غضب حکومت قرار گرفته )، این تحقیقات را کامل کرده و به قاتل می رسند.

قربانی شدن عواطف و ارتباطات انسانی در اثر خفقانی که حکومت به جامعه تزریق کرده، والدین را به به فرزندان، همسران به یکدیگر، همسایگان را نسبت به هم، مراقب و بدبین بار آورده و این اختیار مضحک را به شما می دهد که برای نجات پدر و مادرتان از مرگ،  اتهام جاسوسی همسرتان را تایید کنیدو او رابعنوان "خائن" "تقبیح" نمایید ، وگرنه زندگی پدر و مادرتان در خطر قرار می گیرد. یا در هرموقعیت غیر منصفانه و جبرآلودی، با بله قربان و چشم قربان، حقوق اولیه ی انسانی تان را فراموش کنید و منکر آن شوید.

در این داستان خوفناک و ترس آور، بخش هایی از تاریخ و سیاست وحشیانه ی دوره ی استالین مقابل چشم خواننده قرار می گیرد. تریلر کودک 44 از  صفحات آغازین تخم وحشت و ترس را در دل خواننده می کارد. مردم از فرط گرسنگی ، پسران همسایه را شکار می کنند و گوشت تن آنها را جیره بندی می کنند و می خورند تا از قحطی مواد غذایی نمیرند.


کودک 44

تام راب اسمیت

انتشارات مروارید

 

-این داستان براساس حقیقت نوشته شده. قاتلی زنجیره ای در دوران استالین ، بیش از 50 کودک را مثله می کند.

-حتی تصور آدمخواری از شدت گرسنگی، وحشتناک است

-گرسنگی ، دیو خفته ی درون آدمی را بیدار می کند و حتی سی سال بعد، اثرات مخوف خود را بروز می دهد.

-فکر می کردم کتاب ( زلیخا چشم هایش را باز می کند) شورویِ انحصار طلب را بخوبی نشان داده.اما (کودک44) ، بی رحمی و شقاوت حکومت را عینا و به وضوح، در رده های مختلف اجتماع، به تصویر کشیده.

-عکسی که خودم از کتاب گرفته بودم را پیدا نکردم . از عکس نتی استفاده کردم.

-حتما...حتما.. حتما... این داستان را بخوانید.