پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دیو خشمگین

بعد از قطعی شدن پرستار قرار شد، یه هفته درمیون آقای همسر و آقای مبلی شب خونه ص بخوابن. و با دیشب دو شبه که آقای همسر شبها پیش مون نیست. اینکه خونه چه فضای غریبانه و مخزون و خالی یی گرفته یه طرف، دیکتاتوری و استبدادی که من برای سرساعت خوابیدن پسرها از خودم نشون میدم یه طرف.

می دونم بخاطر تنهایی تحت فشارم و دلم می خواد شب همه مون توی خونه ی خودمون باشیم. امابا اخلاق و رفتارهای آقای مبلی ص رو تنها گذاشتن واقعا انصاف نیست.

پسرکوچیکه که  مدتهاست هرشب هرشب یکی دوساعت در جوار من توی تلگرام و اینستا و واتساپم سرک می کشه و پیامها رو می خونه و تحلیل می کنه و نظر میده و گاهی بخاطر پیامی با هم قهقهه می زنیم و  می خندیم، این دو شب از اومدن توی تختم محروم شده و با عصبانیت شدید من روبرو میشه که: برو بخواب!! فردا امتحان داری!

میگه: من نمی دونم چرا وقتی بابا هست تو مهربونی . وقتی نیست اینقدر بداخلاق میشی. من نمی دونم چرا از وقتی بابا شبها میره، تو دیگه منو راه نمیدی؟ من نمی دونم چرا اینقدر اصرار داری سروقت بخوابم. من نمی دونم...

دیشب هم میگه: من به یه چیز مهم پی بردم. بابا در ظاهر بداخلاق و عصبانیه.ولی قلبش خیلی مهربونه. تو در ظاهر مهربونی ولی در قلبت یه دیو خشمگین پنهان شده.

خلاصه که دیو خشمگینی هستم تحت عنوان مامان پسرک!

بجای دعوا کردن قهقهه زدیم و اومد توی بغلم و موند و بعدش رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.