پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کلیدر

بلندترین رمان فارسی به آنچه به دست اربابان و خوانین و ایادی آنها  سر مردم فرودست و کم برخوردار آمده ، می پردازد. گل محمد کلمیشی در هروله ی عاشقی با مارال وارد معرکه ی قتلهای قبیله ای شده و دو امنیه را به جرم قصد تعرض به همسرش زیور کشته و سوزانده و از این پس ، نقل تعقیب و گریزهای گل محمدها و امنیه هاست و آب زیرکاهی اربابها و بی طرفی و سکوت مردمان نسبت به ظلم و تظلم.

گل محمد یکسر سفید نیست و در معرض قضاوت و قیاس خواننده، رنگ عوض می کند. او آدمی است مثل تمام آدمها. معنای عدالت را نمی داند. معنای انسانیت را نمی فهمد. معنی برابری را درک نکرده است. او بطور سرشتی با بی عدالتی دشمنی می کند و تلاش دارد هرجا حقی ضایع شده، حقدار را به آنچه از دست رفته برساند. انبار غله را خالی می کند، احشام را تقسیم می کند و مطمئن است که این بهترین راه ایجاد عدالت در میان مردمان است.

پند و اندرزهای ستار تا حدودی ذهن گل محمد را روشن کرده و در قدمهای آخر داستان، شاهد واگویه های درونی گل محمد با خویش هستیم که اگر مجالی برای زندگانی اش باقی می ماند، بعید نبود که جزو مبارزان حق طلب مردمی بشود.

گل محمدها مردمان صحرایی، با خلق و خوی بیابانی اند. دخترهای مورد علاقه را از خانه پدری می ربایند تا به عقد خود درآورند، به رضایت و نارضایتی پدر و دختر و خاندان اهمیت نمی دهند. در مقابل خبرچینی و زیرآبزنی، پسرخاله را سوراخ سوراخ می کنند و سرسفره ی عزای او در همان شب، بره به نیش می کشند.

اربابها به اقتضای نقش سنتی خود، منفعت طلبند و همواره زر و سکه را به هر همراهی و همدلی و تبانی ترجیح می دهند. رفیق دزدند و شریک قافله.

زن ها... زن های کلیدر به طرز شگفت آوری نقشهای خود را ایفا می کنند. بی آنکه شبیه هم باشند. سرآمد زن های کلیدر بلقیس است که همه کاری حتی جراحی صحرایی بلد است. شیرو عاشق پیشه و ابله است. زیور حسود و تیز و خونی. لالا درگیر تنانگی، جسور و بی پروای آب و اعتبار. زن قهوه چی و زن  صاحب شیره کش خانه، صوقی- جیران و زنانی دیگر، گرچه نقشی مرکزی و محوری ندارند اما بی وجود آنها در قصه، درک زاد بوم و جغرافیا و اقلیم داستان لنگ می ماند. زنهای کلیدر اگر نبودند، گل محمد و گل محمدها نه شناخته می شدند نه به دلها راه می یافتند.

گل محمد را بلقیس و مارال و زیور شناسا کردند. این سه زن سنگینی بار یاغی گری های گل محمد را مثل سه پایه ی مشک، به دوش کشیدند و تا آخرین کلمات داستان او را سربلند و با عزت نشان دادند.

روایت بیدادگری خرده اربابها به پشت گرمی حکومت و سیستم امنیتی چیز تازه و بدیعی نیست. در کلیدر با توجه به طولانی بودن رمان، صحنه های فراوانی از این دست می بینیم.

گل محمد یاغی بود یا مبارز مردمی، دوستدار زور و قلدری خویش بود یا طرفدار عدالت میان مردمان، زبان شاعرانه و توصیفهای نفس گیر دولت آبادی از درونیات شخصیتها، این افسانه و داستان محلی را ماندگار  فراگیر نموده.

 

 

کلیدر

محمود دولت آبادی

فرهنگ معاصر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.