پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دلتنگی

طلبکار بودم. بی رحم و مطالبه گر:

-خوب اینجا راحت خوابیدی خانوم و عین خیالت نیست که دلمون برات تنگ شده. که دیگه هیچ جایی نیست که بیام و بگم اومدم به خونه ی امن و آرامشم. که بگم اومدم خستگی مو با چای نیمه شبی ت در کنم و شب با سر و صدای لک و لک طرف و طروفت توی آشپزخونه بخوابم و بشنوم: حالا همین شبی که اینجایی زود خوابت گرفته؟ راحت خوابیدی و اصلا دلت تنگ میشه برای ما؟ برای من؟میدونی چقدر چقدر چقدر دلم برات تنگ شده؟

و آنقدر زار زدم گه مرد قرآن خوان بالای سر بابا به آقای همسرگفت پدرته؟ و بالای سرمامان به من گقت: مامانته؟

فکر کرد اگر برای بابا آرام و بیصدا گریه کردم و حرفهام را توی دلم گفتم ( سلام کردم و دلتنگی کردم و فقط بابا بابا کردم)شاید پدر من نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.