توی پاتیل روغن داغ، روی آتشیم.هرکدام در ظرفی جداگانه،اما همه در همان یک پاتیل بزرگ.اما همه روی یک آتش. شاید آنقدر نازک نارنجی و لوس توی حصار باورهامان و رعایت حقوق دیگران و ملاحظه ی ادب و احترام به دیگران بوده ایم که گذر از این حمله ی مسموم متعفن انگار حالاحالاها میسر نیست.
حرفهای چاله میدانی سلیطه های تربیت ناشده آنقدر مسموم و زهرآگین بود که بعید است هرگز از ضمیرمان پاک شود.به جان و روح مان هرچه پیش می آید و جاری می شود اثرات همان سم های مرگ آور و دهان های گشاده رو به تیر و تخته ی پیرزن است.
من یاد گرفتم که بد از بدتر بسیار است. که هرکسی که فکر می کردم معیار ستمکاری و خباثت و شرمساری است، لنگ انداخته توی چاله ی میدان آنها که دیدم و شنیدم و نوشیدم.