پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ما مدیونیم

آرامگاه  دورهمی بیشتر از فلان تعداد  رو ممنوع کرد. مصرانه گفتن بچه نباشه. اصلا نباشه. به ایل و تبار گفتیم بچه همراهتون نیارین. برادرزاده های ص  بچه هاشونو آوردن و گفتن چون گفتین نیارین آوردیم. برای بسته بندی ملزومات خیرات هم گفته بودیم پرستار انجام میده کسی نیاد. گفتن چون گفتین نیایید،اومدیم. سر موز و هلو و حلوا و خرما و آبمیوه چیدن، داد زدن،فریاد زدن، مظلوم نمایی کردن.نفرین کردن. به پنش تن!!! سپردن. به چنگیز و نرون و هیتلر اقتدا کردن. خلاصه که جمع کردم رفتم اتاق بغلی.به دخترک  و دوتا پسرک سه تا پنج سال گفتم بیایین اتل متل. بذارین اون دیوونه ها توی اون اتاق داد بزنن سر هم.


گل قرمزی گفت چرا گوشواره ت کوچولوئه ؟ مال مامانم گنده ست . مال تو اندازه ی مال منه که . خیلی کوچولوئه.

گفت چرا تو النگو نداری؟ چرا دوست نداری؟ همه دوست دارن. منم دارم.ببین.ایناها.


صدتا قصه ی سوررئال میشه نوشت از این هشت نه ماهی که با ...  گذشت.

هزارتا قصه ی ژانروحشت میشه نوشت از این سه چهار روزی که رفت.


جونم درد می کنه.


اون برادرزاده ش که زمستون تهدیدم کرده بود که لو می دمت میگم حرفای سیاسی می زنی که بیان ببرنت، دیروز گفت هرشب خوابت رو می بینم. توی خواب همش باهام دعوا می کنی. کتکم می زنی. چی می خوای از خوابای من؟

خواهرش گفت من گفتم لو بدیمت. دیگه توی خوابای این نرو.


وقتی میگم سوررئال...یعنی این.


یک هفته کار بدنی اینقدر منو خسته و له نکرده که سه ساعت سرو کله زدن با این هیولاهای حق بجانب.

برادری که خونه رو فروخت و برای پسرش خونه خرید آخر مراسم از خجالت من و آقای همسر دراومد. دخترهاش هم. ترجیع بند حرفاشون این بود: نباید پول ص رو میگرفتی از ما( بخشی از پول رو پس ندادن  هرگز) . چون ما اون پول رو گذاشته بودیم برای کفن و دفن و سالگردهای آینده ش.

میگم  واقعا رواست که بخاطر ایزی لایف و آب و نونش از مبلی تحقیر و توهین بشنوه و عذاب بکشه و شما پولشو ندین که برای خودش خرج بشه؟ 

فرمودن  مرگ بهتر از اون زندگیه که فراموشی بگیری و یکی تحقیرت کنه. ما هم پولشو گذاشتیم برای مرگش خرج کنیم.الانم شما دوتا مدیون مایید که چندماه عذاب زنده بودنشو بیشتر کردین.


من دیگه سکوت می کنم.

هر کی بلده داستان آخرالزمانی این ماجرا رو بنویسه. 

از ته ل آرزو می کنم هیچ کجای زندگیم به اینا گره نخوره و نبینم شون.


هیچ پولی پیش ما نیست. از اولم نبود.همه توی حساب مبلی انبار شده. آقای همسر می خواد هزینه هایی که توی این هشت نه ماه کرده رو از بازمانده ی پول ص پس بگیره و همه رو بده به کسی که میشناسیم. میگه اسمش لجبازی نیست. خیراته برای ص. 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیه شنبه 9 مرداد 1400 ساعت 09:54

شما وقتی زنده بود همه زحمتارو کشیده بودین و لطف کرده بودین کاش واسه مراسم نمی رفتین که این همه اعصابتون خورد شه اصل کاری رو شما انجام دادین وقتی زنده بود بعد مرگشم خیرات کردن و دعا خوندن که نیازی به دیدن این ادما نبود ولی واسه ما خوبه کمی هم شاید حس از خود مچکری بگیریم که وای چقد خوبیم که در این حد خبیث نیستیم البته کسی چه می دونه شایدم پاش بیفته از اینا بدتر شیم

منم می ترسم از روزی که خودم اینطوری باشم و فکر کنم بقیه چقدر بد و خبیث هستن.
از آدمیزاد هیچی بعید نیست.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.