ژاک نوکری است که با اربابش سفر می کند( شباهت ساختاری با دن کیشوت) و در طول سفر حکایات پشت سرهم تعریف می کند و گاه دچار دردسرهایی می شوند که بهانه ی نقل حکایتهای جدید است. تم حکایتها اغلب طنز است و گوینده در خلال آنها به آثار ادبی مهم زمانه ی خود خرده گرفته و سبک و سیاق منطق و نوشتار آنها را ریشخند می کند.
پررنگ ترین وجه طنز این رمان این است که راوی (دانای کل) ، به طور علنی میل و خواست خود را در ارائه ی داستان به آن تحمیل می کند و با خواننده سرشوخی دارد. هرجا مایل است حکایت را تعریف می کند و هرجا میلی ندارد، آن را نیمه کاره رها می کند ( اشاره به قضا و قدر در شکل گرفتن و تمام شدن یا نشدن کلام و اتفاقات) و با خواننده رودررو گفتگو می نماید.
ژاک قضا قدری و اربابش
دنی دیدرو
نشرنو