رودین جوان سخنور و جذابی ست که با حرف زدن از فلسفه و چیستی پدیده هاتوجه دیگران را جلب می کند. زنان او را تحسین کرده و مردانی که رو را می شناسند زبان به انتقادش می گشایند. رودین با پول و سرمایه ی دیگران زندگی می کند و علیرغم ظاهر اجتماعی مقبولی که در برخورد اولیه برای مخاطب جلوه می کند، آدمی است عاطل و باطل و منفعل در تصمیم گیری عاطفی و اقتصادی و ...
- کتاب را صوتی شنیدم
-به صورت نمایشنامه تنظیم شده بود
رودین
ایوان تورگنیف
نشرماهی
بخش هایی از کتاب:
آلکساندرا پاولوونا، باید عرض کنم که هیچچیز بدتر و بیزارکنندهتر
از این نیست که خوشبختی دیر به دست آدم بیاید. این خوشبختی نمیتواند شما
را راضی کند، ولی از یک حق محرومتان میکند، از گرانبهاترین حق که همان
دشنامدادن و نفرینکردن تقدیر است. بله خانم، خوشبختیِ دیررس بسیار تلخ و
ناراحتکننده است.
نفی کامل همهچیز فایدهای ندارد. میدانید، وقتی شما منکر همهچیز شدید،
بهزودی بهعنوان یک آدم عاقل شهرت پیدا میکنید. نیرنگ خوبی است. مردم
سادهلوح فوراً نتیجه میگیرند که شما از آن چیزی که انکار میکنید برتر
هستید؛ ولی اغلب این امر صحیح نیست. اولاً شما ممکن است در هر چیزی عیبی
پیدا کنید. در ثانی اگر حقیقت را هم بگویید برای خودتان بدتر است، زیرا
وقتی عقل شما صرفاً گرفتار نفیکردن باشد فقیر میشود و میخشکد. در عین
اینکه احساس خودخواهی خود را ارضا میکنید، از لذت واقعی تعمق و اندیشه
محروم میشوید. زندگی –ماهیت زندگی- از اندیشهی ناچیز و سودایی شما
میگریزد و کار شما به اینجا میکشد که عوعو کنید و مردم را بخندانید. حق
نکوهش و مذمت فقط از آن کسی است که زندگی را دوست دارد.
او هم درد پیگاسوف را دارد. میل دارد برجسته باشد. منکر همهچیز است و
پایبند آداب و رسوم نیست. اینها همه از خودپرستی و خودخواهی زیاد و حقیقت و
عشق کم سرچشمه میگیرد. بالاخره این هم برای خودش یک نوع منطق است که
انسان نقاب بیقیدی و تنبلی به صورت خود بزند که شاید دیگران فکر کنند: این
آدم استعدادهای زیادی را در خود تباه کرده است! اما اگر خوب نگاه کنید
میبینید که اصلاً استعدادی وجود ندارد.