پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خاکستری-سفید

پرنده های پارک را وقتی نشناسم می آیم به همان روش بدوی خودم سرچ می کنم تا پیداشان کنم. می نویسم پرنده ی کوچک شهری خاکستری سفید. می رسم به چرخ ریسک و دم جنبانک. هردو را دیده ام. نزدیک آدمیزاد پرواز می کنند. مثل گنجشکها ترس از آدم را کم بلدند. گاهی می ایستیم به تماشاشان. آنقدر نزدیک که هوس می کنیم انگشت ببریم سمت شان بلکه بنشینند روی آن. نمی نشینند.امروز مست تماشای چرخ ریسک بودیم. وقت تماشا  فقط یک پرنده ی کوچولوی خاکستری سفید بود. هنوز چرخ ریسک نشده بود.

زاغی و کلاغ هم زیاد دارد. کلاغ ها آرامند. بزرگ و آرام. زاغی ها با آن دم چتری و دلفریب، پرسروصدا و هوچی اند. زیبای شلوغ.

سه تایی می نشینند روی شاخه ی نزدیک زمین و کرک کرک سر و صدا می کنند برای سگ مادری که توله هاش را زیر شمشادها قایم کرده. سگ مادر می پرد سمت شان. زاغی ها دوشاخه بالاترمی روند.باز می آیند پایین و انگار که سگ را تهدید کنند، باز جیغ جیغ و سرو صدا.

دیروز شاخه ی بیدمجنون بالای سرم را کشیدم و زاغی ها را تاراندم که دست از سر سگ بردارند. پرکشیدند روی سرو نقره ای نشستند و دوقدم بعد از من دوباره روی سر سگ بینوا هوار شدند.


زاغی که سیاه‌وسفید نیست (تصاویر) | رویداد24

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.