پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

لبه

روی لبه ی خطی هستم که نمی دونم کدوم طرفش می افتم. دلم می خواد زودتر بیفتم. به هر طرفش که شده. خسته ام از این همه زندگی کردن و زنده موندن. از این همه نفس کشیدن و بدخوابیدن و خوابهای آشفته دیدن و تقلا برای هیچ. هیچِ هیچ.

راست میگن گریه آدمو سبک میکنه. اما کو گریه؟ اصلا چه دلیلی برای گریه؟

خسته ام. خسته. نفس بریده و برجامانده.

این همه دویدیم و نرسیدیم. این همه مردیم و کسی برامون تب نکرد. این همه هلاک شدیم و یک چاله  به اندازه ی قدمون برای همیشه مردن و آسودن نبود.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.