پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

شاعر پیاده رو

تازگی ها بین دو تا انگشتای پام یه چیزیه شبیه میخچه، پینه. نمیدونم. مرکزش سفت و دردناکه. نمیرم دکتر. می دونم جراحی سرپایی داره. نمی خوام باز بخاطر این فنقلی دوهفته زمینگیر بشم. کفش که می پوشم فشار بین انگشتها باعث دردناک شدنش میشه. طوریه که راه راه های سنگفرش پیاده روها رو حس می کنم. انگار دارم پابرهنه روی زمین راه میرم.علتش می تونه کفش نامناسب ، کفش تنگ و از این چیزها باشه. نمی دونم کدوم کفشم باعثش شده.

وقت پیاده روی با دقت زیر پام رو نگاه می کنم که روی برجستگی های سنگفرش نرم که این اختلاف ارتفاع کوچولو فریادم رو درنیاره.با چشم می گردم دنبال قسمتهای صاف و هموار زمین که انگشتها رو به هم فشار نده و درد نگیره.

بارها وقتی روی پستی بلندی های کوچک زمین رفتم و درد بین انگشتهام شدید شده توی سرم این چرخیده: ((گاه زخمی که به پا داشت ام، زیر و بم های زمین را به من آموخته است)) ، اما هنوز  به (است) ش نرسیدم به خودم میگم: هیس عزیزم!!! از اون ور برو که زمین صافه. شاعری نکن واسه من!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.