پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پیرزال

یه ننه بزرگ درون دارم که وقتی توی پارک مشغول پیاده روی ام، بساط سبزی پاک کنیش رو میاره دم درحیاط و همیطو که مردمو نظاره می کنه برای هرکدوم شون نسخه می پیچه.

دلش می خواد به زنی که یه کیف سنگین و گنده روی دوشش انداخته بگه: ننه ...سبک بیا. سبک راه برو. این کیف پدر کتف و شونه ت رو درمیاره که. منو ببین. از قدیم ندیم کیفهام گنده و سنگین بوده. از شیشه شیر بچه و بطری آب و حوله و نخ سوزن،صابون و مشمافیریزر برای استفراغ  ناگمون بچه و پوشک توش بود تاااااا کتاب و دفتر و خودکار و ضدآفتاب و دسته کلید پراز کیلید.ببین حالامو. ببین چطو شونه مونه م از کار افتاده.نکن با خودت. نکن زن.

دلش می خواد به پسرجوونی که نیمساعت بلافصل گوشی رو گرفته دست راستش و بیخ گوشش نکه داشته بگه: ننه... عوض کن اون دستتو. گوشی رو هر یه ربع بده اون دستت. دستت فلج میشه ها. ببین منو. قدیما یکساعت و دوساعت با تلفن حرف می زدم. گوشی اونقدر توی دستم می موند که دستم گز گز  می افتاد و بی حس می شد. ببین حالامو. دست ندارم که. تونل کارپال ندارم که. مهره ی گردن ندارم که.نکن با خودت. نکن پسر.

دلش می خواد به زن میانسالی که با کفش معمولی اومده پیاده روی بگه: ننه... یه کتونی بگیر بنداز پات. با این کفشت کمر درد می گیری. زانو درد می گیری. گردن درد می گیری.ببین منو. یه عمری بخاطر قرت و فرت کفش اسپورت پوشیدم و همه جا راه رفتم. از کتونی گریزون بودم. ببین حالامو. نه پا دارم . نه زانو. نه کمر. نکن با خودت. نکن زن.

اووووو...اینقد حرفا دلش می خواد به آدما بزنه که نگو. اما توی سرم سبزی هاشو پاک می کنم و نمیذارم دهان باز کنه. با خودم میارمش توی خونه.اینجا آروم می گیره.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.