پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سلام برگوشهای مخملی

مدارا کردن از حد که گذشت اسمش می شود وظیفه و حالا بیا خودت را بکش تا بقبولانی از سر مهر و ملاحظه و عاطفه مدارا کرده ای.

تا آژیرخطر صدا بلند نکند من هم باورم نمی شود که اوضاع خطرناک است و ممکن است امنیت جانی ات به خطر بیفتد.

تا فیلتر یخچال قرمز نشود بچه ها باورشان نمی شود که آب سرد کن یخچال دیگر قابل استفاده نیست.

تاشعله ی اجاق گاز، نیم متر قد نکشد و ابرو و موی پیش سر را نسوزاند باورم نمی شود که سرشعله ی سرامیکی و فلزی گاز خراب شده.

تاکسی از نزدیکان نمیرد کسی باور نمی کند که کرونا حتی اگر هندی و چینی و برزیلی و انگلیسی نباشد هم می تواند آدم را بکشد.

اسم همه ی اینهایی که گفتم مدارا کردن نبود، حماقت محض بود.چشم بستن روی واقعیت بود. خود را به خریّت زدن بود.خود را به خطر و مرگ انداختن بود.

حالا مثل قضیه ی تالس، برویم عکس قضیه را ثابت کنیم.از ته برویم به سر ماجرا.

حالا همه ی اینها را ببریم توی معادله ی مدارا کردن.

نتیجه: مدارا کردن از همان اول هم اسمش خریّت محض است. والسلام!


نظرات 1 + ارسال نظر
باشماق جمعه 31 اردیبهشت 1400 ساعت 11:52

با درود
حق گفتی
به خاطر همین است ک میگن میانه روی بهترین است
البته بعضی ها لیاقت دارند
که محبت را وظیفه ندانند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.