مدارا کردن از حد که گذشت اسمش می شود وظیفه و حالا بیا خودت را بکش تا بقبولانی از سر مهر و ملاحظه و عاطفه مدارا کرده ای.
تا آژیرخطر صدا بلند نکند من هم باورم نمی شود که اوضاع خطرناک است و ممکن است امنیت جانی ات به خطر بیفتد.
تا فیلتر یخچال قرمز نشود بچه ها باورشان نمی شود که آب سرد کن یخچال دیگر قابل استفاده نیست.
تاشعله ی اجاق گاز، نیم متر قد نکشد و ابرو و موی پیش سر را نسوزاند باورم نمی شود که سرشعله ی سرامیکی و فلزی گاز خراب شده.
تاکسی از نزدیکان نمیرد کسی باور نمی کند که کرونا حتی اگر هندی و چینی و برزیلی و انگلیسی نباشد هم می تواند آدم را بکشد.
اسم همه ی اینهایی که گفتم مدارا کردن نبود، حماقت محض بود.چشم بستن روی واقعیت بود. خود را به خریّت زدن بود.خود را به خطر و مرگ انداختن بود.
حالا مثل قضیه ی تالس، برویم عکس قضیه را ثابت کنیم.از ته برویم به سر ماجرا.
حالا همه ی اینها را ببریم توی معادله ی مدارا کردن.
نتیجه: مدارا کردن از همان اول هم اسمش خریّت محض است. والسلام!
با درود
حق گفتی
به خاطر همین است ک میگن میانه روی بهترین است
البته بعضی ها لیاقت دارند
که محبت را وظیفه ندانند