پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دخترخالگی

با دخترخاله هام عوالمی داشتم. بیشترشون از من بزرگتر بودن. نامزدی و عروسی و بچه دارشدن شون رو یادمه. می لولیدم توی دست و پای عروس و دامادی که به رسم اون وقتها سه روز توی اتاق حجله می موندن و بزرگترها براشون غذا می بردن.( یادم میاد آب میشم از خجالت. آخه فضول... ساعتهای متوالی پیش عروس و دوماد نو موندن یعنی چی؟ کسی نبود بیاردت بیرون، خلوت دو نوگل نوشکفته رو به هم نزنی؟).قرارهای پنهانی با نامزدها، نامه هایی که پست  از سربازان رشیذ وطن براشون می آورد و اونا یواشکی می گرفتن.(خب عزیز من برای بچه ی هشت نه ساله چرا نامه ی نامزدت رو می خوندی؟ حالا گیرم کل نامه این باشه: خدمت فلانی والده ی فلانی- فلانی فرزند فلانی-فلانی پدر فلانی سلام بنده را برسانید و سر تا ته نامه به قدرتی خدا یک کلمه ابراز محبت یا توجه به نامزده نباشه ).

جمعه یکی از دخترخاله های ابروکمون و ترکه ای با دیالیزدردناک  برای همیشه دور شد از ما.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.