فاصله ی دستم تا بسته ی قرص مسکن، نیم متره. خودمو کش بیارم ،از روی تخت هم دستم بهش می رسه. که البته نمیشه کش بیارم. زیرا از هم می شکافم!
بطری و فلاسک آب، دستگاه بخور، باندهای کشی برای لخته نشدن خون در پا، کیسه ی آب داغ از اتاق رفته. بدم می اومد مدام جلوی چشمم باشن.
توی این هفته ی تنهایی ،شبهای زیادی از درد گریه کردم.پسرها نگران و حیران دنبال راه درمان و من عاجز از پنهان کردن کم قوتی. بیشتر شبانه روز توی اتاق و تختم. اغلب خواب. پسرجان میگه: کاش داروی خواب آور داشتی ،ده روز کامل می خوابیدی،بعد بیدار می شدی و کاملا بی درد بودی.
از آپارتمان سازی پسرها متنفرم و این روزها آبچکون ظرفشویی ،نمایشگاه دائمی آپارتمان سازیه. ظرف های بی ربط روی هم از ثری تا ثریا.
می ایستم کنارشون که برای اولین بار ،ناشیانه پیاز پوست و خرد کنند. که پلومخلوط با چرخ کرده و نخودفرنگی بپزن و بگن این دیگه چه غذاییه؟ که مرغ بپزن و بگن دیدی چی پختم؟ که کوکوسبزی که ازش متنفرن رو برای من بپزن و بگن چطوری اینو می تونی بخوری؟ که ببینم خوابن و کسی نیست قابلمه برداره و هویج و سبزی و جو و مرغ برداره و من گرسنه ام و بغض کنم و صداشون نکنم و برگردم توی تخت و سوپ از ساعت۱۲ ظهر بپزه و شب آماده بشه. که ببینم بچه ای که حتی میوه ش رو من پوست می کردم و قاچ می کردم،بدون اعتراض، پیاز رنده می کنه.
از امشب که آقای پدر رو داریم، باشد که بخشی از تالمات روحی و جسمی رو سرش آوار کنیم .
و از همین امشب سکوت محض حاکمه و پسرها خیلی وقته خوابیدن. انگار که با بودن آقای پدر، شونه هاشون از تحمل بار مراقبت و نگرانی ، رفع خستگی می کنه و همه چی رو سپردن به پدرشون.
-نگم کار با لباسشویی رو یاد گرفته.خودش می شوره.خودش پهن می کنه.فقط چون شاکیه طوری در تراس رو با عصبانیت می کوبه که قشنگ سه تا بخیه م می شکافه از هول !
-نگم ماهیتابه تفلون رو سیم کشیده برام!
-نگم پفیلا درست کرده،قابلمه داغ رو گذاشته روی سفره پلاستیکی،بجای زیرقابلمه ای!
-نگم از چاقوهامون خوشش نمیاد روزی چندبار میگه: دوتا چاقوی سالم بخر!
-نگم دم و دقیقه میگه: من فقط وسیله ام. خوب ازم کار می کشی. من کودک کارم. من تحت ستم ام و ...