پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بچه ی وصل به بند ناف

زندگی درازکش و افقی این سه هفته طاقتم رو برده. ایستادن و راه رفتن و نشستن به خیال راحت ، جزو چشم اندازهای چندماه آینده م شده.  کتاب می خونم بلکه وقت بگذره.

هر دو سر کلاس آنلاین اند. از آشوب های طالبان و موش دواندن های روسیه و شنود و تله کردن عاشقی برای رسیدن به مقصود سیاسی نوشته و توی ذهنم یادآوری میشه که : پس اون اطلاعات دقیق ازبک ها و افغان ها و حزب ها و دسته ها، که یکی دوسال قبل در صفحه ی اینستاگرام نویسنده می خوندم، خرج این داستان شده.و ارج و قرب نویسنده بیشتر میشه برام.

یکی درمیاد که:

_ مامان...باورم نمیشه. سر کلاس ریاضی بچه ها هم میکروفون دارن. می تونن سوال بپرسن. اصلا باورم نمیشه.

اون یکی هم  صدا می شنوه و میاد:

_ امروز دیگه پیتزا. چند تا خمیر بگیرم؟

این یکی:

_ فکر کنم بخاطر آزمون آخره که همه ریاضی رو‌پایین زدن. باورم نمیشه.سر کلاس ریاضی صدای کسی غیر از استاد بیاد.

اون یکی:

_کارم در اومد. توی سه تا درس نماینده شدم. کلاسم تموم شد میرم خمیر بگیرم.

صدام درمیاد:

_وسط کتاب خوندن که نیاز به تمرکز دارم، اینجا چیکار دارین؟ برید سر کلاس هاتون.

_آخه نمیدونی چقدر عجیبه. دبیر ریاضی میکروفون داده به بچه ها. یعنی مدیر بهش گفته؟ بهش تذکر دادن؟

_کتاب همیشه هست. قدر ما رو بدون. ما همیشه نیستیم که بیاییم اوقاتت رو‌مفرح کنیم .

و کوچیکه بحث رو می بنده:

_ ببین مامان... زندگی توی غرب وحشی خیلی از شرایط الان تو سخت تره. پس بهتره ما رو تحمل کنی.


کتاب رو می بندم و میگذارم کنار. نمیذارن متمرکز بخونم، به محض بستن کتاب و کنار بالش گذاشتنش، هر دو غیب میشن و میرن توی اتاقهاشون،جلوی مانیتور کلاس آنلاین.


کتاب و پسرها، مصداق عینی جن و بسم الله ان.




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.