پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آبجی

فامیلی مشترکش میگه که از تیر طایفه ی خودمه. اینکه دودمان و خاندانش به کی می رسه و ته تهش نوه عمو و عمه ی کدوم شاخه ی فامیلمه رو نمی دونم.بابا و مامان هم نیستن که بخوام ازشون نشون به نشون بپرسم تا بفهمم کی به کیه.

اولین پیامش تقریبا اینطوری بود:

پروانه خانم ... فلان جا میشینی؟ ( یعنی زندگی می کنی؟) آبجیِ فلانی هستی؟ از روی شباهت چهره میگم ها.  من خونه تون زیاد رفتم اومدم ها. منو دیدی؟ دیدی شناختمت.

و هزار تا پست رو پشت هم لایک کرده.

بماند که از سال هفتاد و یک به بعد من آبجیِ  هیچ بنی بشری روی کره ی زمین نبودم و نیستم و نخواهم بود.

مضمون دومین پیام اینه:

-پروانه خانم من تازه فهمیدم گنبد میشینی نه فلان شهر. هرچی دنبال پی دی اف کتابهات توی گوگل سرچ کردم ، پیداشون نکردم. میشه بگی از کجا پی دی اف شونو میشه پیدا کرد؟

دوباره صد تا پست لایک کرده.شاید برای نمک گیر شدنم.

و امروز:

-صبح زیبات بخیر

خیلی هم خودمونی و صمیمی و از اینا

آواتارش میگه بیست و یکی دوساله باشه شاید. هم سن نیما. تا در پیام بعدی ننوشته ( پری مهربون و ماجراهای سابق برم بزنم بلاکش کنم.)

خلاصه که تا دیدین اولین فامیل سببی و نسبی و سرکوچه ای و هم محلی و هرچی اومد توی صفحه ی کاری تون بی پرسش و پاسخ بلاکش کنید.



نظرات 1 + ارسال نظر
اعظم دوشنبه 13 بهمن 1399 ساعت 23:52

این آبجی ها رو در دم باید بلاک کرد، نباید مجال حرف بیشتر بهشون داد.
همچه موقعها تو دلم میگم، آبجی عمه‌ات هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.