فامیلی مشترکش میگه که از تیر طایفه ی خودمه. اینکه دودمان و خاندانش به کی می رسه و ته تهش نوه عمو و عمه ی کدوم شاخه ی فامیلمه رو نمی دونم.بابا و مامان هم نیستن که بخوام ازشون نشون به نشون بپرسم تا بفهمم کی به کیه.
اولین پیامش تقریبا اینطوری بود:
پروانه خانم ... فلان جا میشینی؟ ( یعنی زندگی می کنی؟) آبجیِ فلانی هستی؟ از روی شباهت چهره میگم ها. من خونه تون زیاد رفتم اومدم ها. منو دیدی؟ دیدی شناختمت.
و هزار تا پست رو پشت هم لایک کرده.
بماند که از سال هفتاد و یک به بعد من آبجیِ هیچ بنی بشری روی کره ی زمین نبودم و نیستم و نخواهم بود.
مضمون دومین پیام اینه:
-پروانه خانم من تازه فهمیدم گنبد میشینی نه فلان شهر. هرچی دنبال پی دی اف کتابهات توی گوگل سرچ کردم ، پیداشون نکردم. میشه بگی از کجا پی دی اف شونو میشه پیدا کرد؟
دوباره صد تا پست لایک کرده.شاید برای نمک گیر شدنم.
و امروز:
-صبح زیبات بخیر
خیلی هم خودمونی و صمیمی و از اینا
آواتارش میگه بیست و یکی دوساله باشه شاید. هم سن نیما. تا در پیام بعدی ننوشته ( پری مهربون و ماجراهای سابق برم بزنم بلاکش کنم.)
خلاصه که تا دیدین اولین فامیل سببی و نسبی و سرکوچه ای و هم محلی و هرچی اومد توی صفحه ی کاری تون بی پرسش و پاسخ بلاکش کنید.
این آبجی ها رو در دم باید بلاک کرد، نباید مجال حرف بیشتر بهشون داد.
همچه موقعها تو دلم میگم، آبجی عمهات هست