پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

هدیه

امروز توی راه پله با خانومی که برای نظافت میاد حرف زدم. بهم پرستار معرفی کرده بود که تلفنی  توافق نکردیم.

چندسال پیش ها ازش شنیده بودم یه دختر معلول داره که زیرنظر بهزیستی  ازش مراقبت میشه.

حال دخترش رو پرسیدم. گفت: دخترم مرد.

مبتلا به هیدروسفالی بود. با مرگ مغزی رفته بود و تمام  اعضاش رو اهدا کرده بود.

گفت وقتی دنیا اومد و فهمیدم مشکل داره همون موقع گفتم اگه زنده نمونه بدنش رو اهدا می کنم. همه ی بدنشو اهدا کردم.

بیست ساله بود دختره.


جیره ی غصه ی امرزوم فراهم شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.