پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فعل مستقبل

گفتم اول قصه مو تموم کنم یا قصه م تموم میشه؟

روتختی پسرها رو بگیرم یا خودم بدوزم؟

آقای پدر رو مجبور کنم بره چکاپ کامل یا بذارم باز دست به سرم کنه؟

گلدوزی مو تموم کنم و همه رو قاب کنم یا چون هامونی رنگهای آبی هنوز به دلم ننشسته بذارم همینطوری بمونه؟

پلیور نیمه کاره ی پسرکوچیکه؟

پتوی نیمه کاره ی پسربزرگه؟

اون پارچه ی کاکتوسی خوشگل خر که با هیچ کدوم از چرخهام دوخته نشد؟

سانسوریای ابلقم که هنوز پاجوش نداده؟

کدوم؟ کدوم؟

چیزی بنویسم و حرف بزنم یا ...

دیدم زن جلوی فروشگاهی که اسمش استانبوله و پره  از لباسهای چینی منو به حرف گرفته و داره از زن عمو و خواهر و زن برادرش می گه و هی با انگشت اون بالاسری رو نشون میده.دست زدم روی شونه ش و گفتم روزت پر از نور که اینقدر انرژی میدی به آدم.

دیدم کلی قصه هست توی دنیا که همینجاش، درست همینجاش که من ایستادم، با من مشترکه. دیدم روایت قصه های ما مشترکها از سوراخ های روی شکم می گذره.

دیدم ترس هست. نگرانی هست. تردید هست.اصلا این از کجا دراومد یهو؟ اصلا یهو بود؟ دست دست کردن نبود؟ تعلل نبود؟

دیدم یه وقتهایی یهوییه، یه وقتایی نیست.

بلکه هم همین یهویی ها مسیر رو تغییر بده.برای همیشه.

دیدم لجبازی با خودم و قهر کردن با چکاپ و رسیدگی و مراقبت از خود کافیه.

دیدم ...

خواهم دید؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.