پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

روبالشی

دیروز ملافه و روبالشی های ترگل ورگلی که دوخته بودم رو بردم و روی تختش انداختم. خانم پرستار محو روبالشی جیگری شده بود که با تکه پارچه های برگ انجیری  هاوایی و یه ساتن قهوه ای، ترکیب کرده بودم.( دقیقا بخاطر کمبود پارچه). می می پرسید: اینم خودت دوختی؟ خیلی قشنگه.

دوساعت پیش ص بودیم و کمی جمع و جور و ...  . یهو آقای همسر صدام کرد که بیا..بیا...

ص گفته بود دستشویی دارم و تا من برسم ...

صبح اقای همسر اومد خونه و پشت میز صبحونه تعریف کرد:

-دیشب تا رسیدم و سلام کردم، ص گفت پری منو دعوا نکرد که روتختی و لباسامو خیس کردم. دعوام نکرد. پری دعوام نکرد.


و بله!

لقمه صبحونه توی دهانم زهر شد و زدم زیر گریه.

اینکه هر زنی یحتمل این دوران رو سپری می کنه و شل شدن عضلات کنترل کننده ی تحتانی امری گریزناپذیره یک طرف، این که بخاطر روال طبیعی پیری و سالمندی بخوای کسی رو تحقیر کنی و خجالتش بدی یک طرف. شرم داره. ننگ داره.



پری خانوم ببینم تا کی دوام میاری و منبر میری.ببینم کی تو هم یکی از همون آدمایی میشی که اینقدر در موردشون بد میگی.ببینم کی خودت هم میشی درس عبرتی برای دیگران و کسی رو بخاطر ضعف بدنی تحقیر و تهدید می کنی.ببینم کی و کجا قصه ی سنگدلی های خودت رو قصه می کنن و برای بقیه تعریف می کنن.

هی وای من. هیچی مثل آدمیزاد قدرت تغییر و تحول از صفر تا صد رو نداره.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.