پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

نقاب

ما هرچقدر هم ادا دربیاریم که کسی رو  دوستش داریم و می خواهیمش و ولش نمی کنیم، باز اون هیولای که درون مونه از یه جایی سر و یال و دم و اشکمش می زنه بیرون و خودش رو نمایان می کنه. هرچقدر هم که زبون بریزیم که هوای کسی رو داریم و براش هرکاری می کنیم و براش چقدرها زحمت کشیدیم، باز اون  دروغ، مثل بوی تند ادرار دستشویی های بین راهی ، توی بینی بینندگان عزیز می زنه و انزجار و اشمئزاز رو منتشر می کنه  درون  هاله ی  مقدسی که فکر می کنیم دور سرمونه و ملائک ملکوت باید بهش تعظیم کنن.

چه کنیم که نقاب مون سفت تر بایسته روی صورتهامون؟ با کِش ببندیمش؟ با چسب بچسبونیمش؟ با میخ، پرچش کنیم؟

آدم پشت نقاب رو چند بفروشیم، می ارزه؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.