پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مطمئنی؟

یک هفته قبل با پرستاری حرف زدم و قرار مدار گذاشتم برای امروز که بشود روز شروع کارش. از آن طرف یک پرستار شبانه روزی معرفی کرده بودند که تلفنی باهاش حرف زدم و جور نشد. می گفت: سالمندتون ترک نباشه. من لرم. ترکی بلد نیستم. گفتم ترک نیست.گفت غرغرو نباشه ، من حوصله ندارم. گفتم نیست. گفت لجباز نباشه.من نمی تونم تحمل کنم. گفتم نیست.گفت من یک هفته درمیون می تونم بیام. یک هفته من میام پیشش می مونم. یک هفته هم خودت بخواب پیشش. اینکه برای من هم برنامه خواب بیداری تعیین می کرد چندان مساله نبود. دستمزدش خیلی بیشتر از توان ص و ما بود.

خانمی که حضوری دیدمش را دیروز دوباره دیدیم. کلید دادیم، قرارداد نوشتیم و وسط حرفهامان همسایه ی پررو و دختر پررو ترش سررسیدند.نشستند ور دل ما و پا به پای ما به پرستار جدید سفارش کردند و گل گفتند و گل شنیدند. بعد با کمال آسودگی رو به من گفت: دخترمو می فرستم کلاس خصوصی. ریاضی و فارسی و علوم درس میده بهش. مدرسه هم به پسرم تبلت داده. دوتایی شون با همون درس می خونن. الان براش سوال فرستاده، جوابهاشو پیدا نمی کنن بچه ها. دخترک رافرستاد کتاب و دفترش را بیاورد که تا آخرین ثانیه بهره ببرد و یک وقت سودنرسانده از دستش در نروم.با نگاه سرسری جواب سوالها رو درآوردم و علامت زدم. گفت: چطوری درآوردی؟ مطمئنی درسته؟ آخه این دوتا( بچه هاش) گفتن جوابا اصلا توی کتاب نیست که. حالا درست درآوردی جواباشو؟ همیناست؟

گفتم: این کتاب حتی یکبار هم باز نشده.کسی نخونده ش. اگه درس رو می خوندن جوابها رو پیدا می کردن.( از اینکه فکر می کنم در هر شرایطی باید احترام مردم را نگه داشت حالم از خودم بد می شود)

به دخترش گفت: آره؟ تو کتابتو نخوندی؟ دختره گفت: حوصله نداشتم.

آقای همسر گفت: دخترت فقط حوصله داره سریال ترکی ببینه و برای ما تعریف کنه. حوصله ی درس نداره.

خلاصه که خدا بخواهد از شر این مادر و دختر راحت شدیم انشالله. بعید می دانم البته.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.