پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خودم

دیر یادمون می افته که بغل معجزه می کنه. دیر یادمون می افته که بوسیدن موی سر معجزه می کنه. دیر یادمون می افته که آروم تپ تپ زدن روی بازو، معجزه می کنه. دیر یادمون می افته که ( هرچی هم که بشه خودم مراقبتم) معجزه می کنه. دیر یادمون می افته که ( غصه ی هیچی رو نخور، خودم هستم) معجزه می کنه.اونقدر دیر که تقریبا بی فایده ست. مرهم نیست. دوا نیست. شفا نیست.

کاش بجای کشیدن بار کینه و نفرت و دلخوری یادمون می دادن فراموشی بلد بشیم.کاش بجای جنبیدن لب و دندون مون به خشم و ناله و نفرین، لبخند و (درست میشه) و (راه چاره داره) رو یاد می گرفتیم. کاش نمی گذاشتیم چهل رو رد کنیم بعد ببینیم ای وای میشه بدون انبار باروت خشم و دلخوری بودن هم زندگی کرد. میشه بدون تلخ و زهرمار بودن هم زندگی کرد. میشه خنده هات رو به آدمهای نزدیکت هم نشون بدی که ببینن تو هم بلدی بخندی.

اگه درمان کردن دیگری رو بلد نیستیم، لااقل درمان خودمون رو بلد بشیم. یادش بگیریم.با خودمون مهربون بشیم. خودمون گناه داره از بس حرفای زشت و بد ریخت درون خودش. خودمون گناه داره از بس آه سرد کشید.از بس تنها موند. از بس رنج کشید. به خودِ خودمون رحم کنیم.خودمون رو بغل کنیم. نوازش کنیم.

یادمون نره...آدمی که با دیگری نامهربونه و تلخی می کنه و خوب رفتار نمی کنه، قبل از هرچیز، خودش رو دوست نداره که اون ور کریه چهره ش رو به جهان نشون میده.

خودمون رو دوست داشته باشیم.

خودم جان ...دوستت دارم. خودم عزیزم ، خیلی دوستت دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.