پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ما برای وصل کردن آمدیم

با یک پرستار حرف زدم که از هشت صبح تا هفت و نیم غروب می تونه بیاد.ظهر هم یکساعتی میره خونه ش به بچه هاش سربزنه. این مورد روزی پیش اومد که ص خواسته بود بره دستشویی و زمین خورده بود و آلوده شده بود و آقای روی مبل باز سرش داد و توهین و تحقیر و آرزوی مرگش و ... فرموده بود. ما وسط بلبشوی توی حموم از کمر به پایین شستنش و منت گذاشتن و خانه سالمندان می برمش و ... رسیدیم.

بعد از ساعتی خانومه اومد ص رو دید. حرفهاش رو زد. و همه توافق کردیم.

موقع رفتن خونه ص توی پارکینگ با خانومی که برای نظافت پله ها میاد روبرو شدم. دوماه قبل بهش سپرده بودم برای پرستار شبانه روزی و حسابی قول داده بود که خیلیا رو از طریق بهزیستی ( فرزند معلول داره و برای توانبخشی می بردش اونجا) می شناسه.اما خبری ازش نبود. توی همون دل نگرانی برای زمین خوردن ص و اینکه جاییش نشکسته باشه و اآقای مبلی( اسم جدیدش این شد )  الان چه دادها که نکشیده و ... خانومه منو به حرف گرفت که بله یکی رو مطمئنم. همین آخر هفته میاد.شماره مو گرفت که خبر قطعی رو بده.من می دونستم که الکی شلوغش می کنه اما آقای همسر روزی ده بار مجبورم می کنه زنگ بزنم بهش و خبر بگیرم. توی ده بار هم نه بار گوشیش یا خاموشه یا خونه جامونده.

قرار بود امروز منو به اون خانوم وصل کنه.در آخرین تماس قرار شده شب شماره ش رو بهم بده.

توکلت علی الله.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.